خوابگاه‌نوشته‌ها

خوابگاه‌نوشته‌ها

تا ۷ سال قبل برای من فقط یک "هم" معنی داشت و آن هم هم‌وطن بود! می‌فهمیدم که در غربت چقدر وطن می‌تواند بشود نقطه‌ی مشترک و پیدا کردن یک هم‌وطن چقدر می‌تواند لذت‌بخش باشد! از وقتی خوابگاهی شدم، "هم"های جدیدی برایم معنا پیدا کرد!شاید برای کسی که زندگی خوابگاهی را تجربه نکرده باشد، "هم اتاقی" هیچ مفهومی نداشته باشد!می خواهم اینجا خاطرات "هم اتاقی" بودنم را بنویسم...

بایگانی
پیوندها

۵ مطلب در دی ۱۳۹۲ ثبت شده است

۲۹
دی

عید باشه، تعطیلات بین دو ترم باشه ، خوابگاه سوت و کور باشه و توش پرنده پر نزنه، و تو رو تختت نشسته باشی و به پروژه هایی که تا آخر هفته باید بدی فکر کنی و به هیجان انتخاب واحدت که 3 ساعت دیگه شروع میشه! عید...تنهایی... انتخاب واحد...یه خوابگاه خالی! 

عیدتون مبارک  :)
تو خوابگاه روزهای عید انگار گرد مرگ می پاشن به در و دیوار بس که سوت و کوره...چه برسه که تعطیلات بین دو ترم هم باشه و فقط کامپیوتریها مونده باشن تو خوابگاه و یه عده که باید کارهای فارغ التحصیلیشون رو بکنن و یه عده دیگه که خونه هاشون بیشتر از 48 ساعت دوره از تهران...

۲۶
دی

خب ;;)

امتحانام تموم شد! بگذریم که چطور بود :-"

حالا پروژه ها شروع شد!

اینم مهم نیست :دی 

مهم اینه که واسه اولی نبار ت وزندگیم چیزی به جز نیمرو و سوسیس سرخ کرده درست کردم :)) 

ساعت 6 مامانم زنگ زده بود وسط حرفهام ازش طرز پختن استنبولی رو پرسیدم ;;) ساعت 7:30 زنگ زده میگه خوشمزه شد؟ :)) میگم چی؟! میگه استنبولی دیگه :)) بعد دیدم مامانم خیلی منتظره رفتم پختم :)) 1.5 طول کشید:-"

این برنجه اولش خوب بودا :-" منتها من هی توش آب ریختم :)) اینه که دونه هاش یه مقداری به هم چسبیدن! :دی 

ولی خوشمزه ست :-" :-" 

مهم اینه که شروع خوبیه :دی

۲۱
دی

پرونده دروس عمومی(گروه معارف+ادبیات+زبان)من بسته شد...

2تا 20 از متون و اخلاق- 2تا 19 از اندیشه1 و انقلاب- 2تا 17 از تاریخ و اندیشه2...

من فقط یه سوال واسم هست و اونم اینکه 5شنبه امتحان تاریخ دادیم چطور نمره شو الان داده؟! 

بی نهایت هم خوشحالم...برای همیشه خداحافظ ای درسهای مزخرف! :|

۱۹
دی

روزهای خیلی خیلی سخت امتحان و گذروندن نیم ساعت بعدشون روی این تابها...آدم چشماشو می بنده و به هیچی فکر نمی کنه و میذاره که باد بپیچه زیر شالش و هی فکر کنه به اینکه این روزهای سخت می گذرن...

مرسی از مسئولای خوابگاه! :)


۰۹
دی
نظر به اینکه من خیلی اراده قوی دارم(!!) ، در حالی که تا زمان t می گفتم من نمی رم تو فرجه ها خونه چون خونه درسن می خونم، در زمان t+1 که واحدش در اردر میلی ثانیه بود، گفتم می رم خونه!!!!!
حالا اومدم درس بخونم، زد و سرماخوردم! :| یعنی با تشکر از بدن من که نمی فهمه الان من باید درس بخونم! حالم جدا بده :|