خوابگاه‌نوشته‌ها

خوابگاه‌نوشته‌ها

تا ۷ سال قبل برای من فقط یک "هم" معنی داشت و آن هم هم‌وطن بود! می‌فهمیدم که در غربت چقدر وطن می‌تواند بشود نقطه‌ی مشترک و پیدا کردن یک هم‌وطن چقدر می‌تواند لذت‌بخش باشد! از وقتی خوابگاهی شدم، "هم"های جدیدی برایم معنا پیدا کرد!شاید برای کسی که زندگی خوابگاهی را تجربه نکرده باشد، "هم اتاقی" هیچ مفهومی نداشته باشد!می خواهم اینجا خاطرات "هم اتاقی" بودنم را بنویسم...

بایگانی
پیوندها

۱۸ مطلب در مرداد ۱۳۹۳ ثبت شده است

۲۹
مرداد

رضا فرجی‌دانا:
از شهید چمران پرسیدند که تخصص یا تقوا؟!
شهید چمران پاسخ داد: تقوی از تخصص مهم‌تر است. ولی کسی که تخصصی را ندارد و کاری را می‌پذیرد، تقوی ندارد.


:( :آه


پ.ن: هرچند که خوشحالم از برگشتن آقای وزیری به دانشگاه که استاد محبوب دانشکده هستند.

باز هم می‌گویم یاد آن روزی می‌افتم که سر کلاس میکروی استاد منفور نشسته بودیم. محسن هی تک به تکمان را می‌برد پشت در کلاس ۱۰ که تدریس وزیر علوم آینده را ببینیم...و ما هی ذوق می‌کردیم که همچین آدم دانشمند معروف به اخلاق بی‌‌نظیری می‌رود که بشود وزیر علوم کشورمان!! می‌رود که بشود جایگزین چه کسی؟!!!! جایگزی کامران دانشجو...

و آه می‌کشم به یاد این یک سالی که بهترین سال دانشجوییمان بود...محیط بانشاط و پرامید دانشگاه...

:)




پ.ن: یـــــــــــِـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــس!

«پس از برکناری ˈرضا فرجی داناˈ وزیر علوم توسط نمایندگان مجلس، روحانی در احکام جداگانه ای ˈمحمدعلی نجفیˈ را به عنوان سرپرست وزارت علوم و فرجی دانا را به عنوان مشاور رئیس جمهوری در امور علمی و آموزشی منصوب کرد.»

منبع: ایرنا

۲۹
مرداد


(یادداشت چهره ماندگار علمی کشور در باب چگونگی ادامه تحصیل و تدریس دکتر رضا فرجی دانا-پاسخی به طرح شبهه پیرامون مقام علمی وزیر علوم)
 من دکتر رضا فرجی دانا را بیشتر از سی سال است می‌شناسم. اولین بار به عنوان مدیر گروه مهندسی برق در اوایل انقلاب پرونده انتقال ایشان از دانشگاه شیراز به دانشگاه تهران به دستم رسید و با توجه به نمرات بسیار عالی ایشان بلافاصله موافقت گروه را برای انتقال ایشان جلب کردم.
ایشان در دوران تحصیل در دانشگاه مهندسی برق پردیس دانشکده‌های فنی دانشگاه تهران دانشجوی ممتاز بوده و از این لحاظ سرآمد دیگران بود. پس از فارغ‌التحصیلی، بورس ادامه تحصیل در کانادا را دریافت کرده بود در دانشگاه واترلو به ادامه تحصیل پرداخت و در مدت کوتاه تحصیل در آنجا، استعداد و شایستگی تحصیلی خود را نشان داد و بورس کامل تحصیلی دریافت کرد. پس از دریافت بورس از ایران انصراف داده و مبالغی که دریافت کرده بود، بازگرداند.
بعد از پایان تحصیلات بلافاصله به ایران مراجعت و در دانشکده مهندسی برق و کامپیوتر مشغول به کار شد و بیشتر از 20 سال افتخار همکاری ایشان را دارم، ضمن اینکه اینجانب استاد ایشان نیز بودم.
از لحاظ شیوه تدریس، سطح علمی مطالب و توانایی علمی پژوهش در مدت زمان کوتاهی میان دانشجویان شناخته شد و مورد استقبال دانشجویان قرار گرفت و جای خاصی برای خود در دانشکده باز کرد. همزمان با تدریس مدیریت مرکز انفورماتیک دانشگاه تهران را به عهده گرفت و تحولی چشمگیر در این مرکز به وجودآورد و علاوه بر مهیا ساختن مکان فیزیکی مناسبی در بلوار کشاورز، امکانات مرکز را از لحاظ تجهیزات مدرن و کارشناسان علمی شایسته و فعالیت‌های تخصصی به روز درآورد. آقای فرجی دانا چند سالی نیز ریاست دانشکده فنی را عهده‌دار شد و از لحاظ توسعه برنامه‌های آموزشی و ساختارهای پژوهشی مناسب دانشگاهی اقدامات چشمگیری به عمل آوردند.
بعد از آن، ریاست دانشگاه تهران را به مدت سه سال و چند ماه به عهده گرفتند و تصممیات ویژه‌ای را در راه اعتلای دانشگاه تهران اتخاذ کردند که از آن جمله می‌توان به تغییر ساختار دانشگاه و ایجاد پردیس‌های دانشگاهی، تبدیل گروه‌های آموزشی بزرگ به دانشکده‌های زیر نظر پردیس‌های مربوطه شروع به توسعه فیزیکی دانشگاه تهران تا مرز خیابان‌های بلوار کشاورز - کارگر - ابوریحان و برقراری ارتباط‌های بین‌المللی بیشتر را می‌توان نام برد.
دکتر فرجی دانا پله‌های ارتقا علمی، پژوهشی و مدیریتی را پله‌پله با کسب موفقیت‌های لازم طی کرده و از این لحاظ شرایط لازم را برای احراز وزیری علوم کسب کردند.
از نظر رفتار و اخلاق انسانی نمونه کامل بوده و تکریم انسان چه استاد، چه دانشجو، چه کارمند را دقیقا به جا می‌آوردند. به جرات می‌توان گفت کسانی که از نظر توانمندی علمی، پژوهشی و مدیریتی قابلیت‌های ایشان را داشته باشند خیلی زیاد نیستند.
اینجانب با شناختی که از توانمندی‌های کامل علمی، پژوهشی، مدیریتی و اخلاقی ایشان داشتم وقتی دنبال کاندیدا وزارتخانه می‌گشتند به ایشان که در فرصت مطالعاتی بودند نامه‌ای نوشتم و خواهش کردم که این سمت را بپذیرند تا امیدی برای بهبودی دانشگاه‌ها و دانشگاهیان فراهم آید و آموزش عالی کشور در مسیرمناسیب و واقعی خود گیرد.
دکتر فرجی دانا قابلیت‌های علمی، پژوهشی، مدیریتی و اخلاقی که دارند اگر در خارج از کشور می‌ماندند موفقیت به مراتب چشم‌گیری نصیب ایشان می‌شد لیکن آگاهانه تصمیم گرفتند که به میهن خود مراجعت کرده و خدمات ارزنده برای دانشگاه و دانشگاهیان انجام دهند که خوشبختانه از این نظر موفق بوده‌اند.
دکتر فرجی دانا مدیری دلسوز و در عین حال انقلابی و معتقد به انقلاب و خدمتگزاری مردم هستند. ایشان از فرزندان انقلاب بوده و برای آب و خاک ایران و اعتلای آن خون دل فراوان خورده‌اند.
من معتقد هستم که دکتر فرجی دانا دانشمندی با سوابق علمی پژوهشی برجسته و توانمندی‌های مدیریتی فوق‌العاده و قدرت بیان بی‌نظیر هستند و هم این قابلیت‌ها کمتر در یک فرد جمع می‌شود. ایشان معتقد به شایسته‌سالاری و خردجمعی هستند و با شناختی که از وضعیت علم و پژوهش در ایران و جهان دارند می‌توانند وزارت علوم و دانشگاه‌های کشور را در مسیر تعالی و پیشرفت واقعی قرار دهند.
در مدت کمتر از 9 ماهی که از وزارت ایشان می‌گذرد با ایجاد محیطی آرام و با نشاط در دانشگاه‌های کشور و انتقاد از شایسته‌سالاری توانسته‌اند گام‌های اولیه ولی اساسی در جهت تبدیل دانشگاه‌ها به محیط‌های علمی بردارند که ان‌شاءالله اگر ادامه پیدا کند نتایج پرثمری خواهد داشت.
برنامه‌ای که ایشان هنگام معرفی وزیر علوم، تحقیقات و فناوری به مجلس ارائه کردند نشانه‌ای از بینش و آگاهی کامل ایشان به مسائل دانشگاهی بوده که اگر فرصت پیاده کردن پیدا کنند موجب تعالی دانشگاه و دانشگاهیان خواهد شد.
دکتر فرجی دانادر این مدت کوتاه 9 ماهه وزارت امیدهای فراوانی را در میان دانشگاهیان دلسوز و علاقه‌مند ایجاد کرده است و حتی افرادی که ایشان را از نزدیک نمی‌شناسند ولی شاهد اقدامات و تحولات این مدت بوده‌اند بسیار به او علاقه‌مند شده و امیدواری پیدا کردند که بالاخره دانشگاه‌ها وضع مطلوب خود را پیدا خواهد کرد.
یکی از ویژگی‌های شاخص ایشان قانون‌مداری و رعایت مقررات و قوانین و اخلاق انسانی است. ایشان معتقد به استقلال دانشگاه‌ها و مسئولیت‌پذیری مدیران و دانشگاه‌هان هستند از این رو روش انتخابی روسای دانشگاه‌ها توسط اعضای هیات علمی هر دانشگاه یا یک پیشنهاد کردند تا شاهد ایفای نقش موثرآنها در میان اعضای هیات علمی باشند.
مدیران موفق دانشگاه‌ها و وزارت علوم لااقل باید 5 مشخصه زیر را داشته باشند.
1- سوابق علمی پژوهشی برجسته و شناخته شدن در سطح ملی و بین‌المللی
2- سوابق مدیریتی قوی و سالم و معتدل
3- اعتقاد کامل به اخلاق و رفتار انسانی و تکریم همه افراد ذی‌نفع و شایسته‌سالاری
4- دید جهانی در زمینه مسائل علمی و پژوهشی دانشگاه‌ها و مشکلات آنها و توانایی ارائه راه‌حل‌های مناسب
5- معتقد به ساختارگرایی و برنامه‌ریزی برای انجام فعالیت‌ها
مایه خوشوقتی است که جناب دکتر فرجی دانا تمام این مشخصه‌ها را به نحو کامل دارا هستند زمانی که ایشان رئیس دانشگاه تهران بودند یا همین امسال که وزیر علوم هستند درس و تحقیق و راهنمایی دانشجویان را به نحو مطلوب برگزار کرده و کماکان رضایت تمام اقشار دانشجویی و همکاران را جلب کردند. از دستاوردهای مهم پژوهش ایشان ایجاد آزمایشگاه آنتی مرجع در دانشگاه مهندسی برق و کامپیوتر با جذب امکانات مالی بالای 60 میلیارد ریال از خارج دانشگاه تهران که علاقه ایشان را به فعالیت‌های پژوهش مهندسی نمایان ساخته و تلاش ایشان را در اعتلای فعالیت‌های پژوهشی نشان می‌دهد. همچنین تکمیل ساختمان جدید دانشگاه مهندسی برق و کامپیوتر در مدت یک سال با جذب حمایت مالی بیشتر از 30 میلیارد از خارج از دانشگاه و تجهیز و تحویل به موقع آن در آغاز سال تحصیلی 1389 با توجه به فعالیت‌های علمی و پژوهشی ایشان فرهنگستان علوم عضویت و البته ایشان را در سال 1389 در گروه علوم مهندسی پذیرفت. ایشان طی این مدت فعالیت‌های چشمگیری در کارکردهای علمی که بعضا مسئول کارگروه نیز بودند به انجام رسانیده توانمندی شایسته خود را به عنوان یک عضو فرهنگستان از اول نشان داده‌اند.همچنین نامبرده یکی از بنیان‌گذاران بنیاد فنی است و ساختارگرایی ویژه‌ای را در این بنیاد پیاده کرده که مورد توجه فراوان قرار گرفته است.
وزارت علوم و تحقیقات و آموزش عالی جایی است که ساختار مناسبی لازم دارد تا دانشگاه‌ها می‌توانند با جامعه ارتباط مستمر داشته و فعالیت‌های علمی خود را به تولیدهای مناسب و مورد نیاز جامعه تبدیل کنند.
من معتقد هستم که با اعتماد مجددی که ایشان از مجلس کسب خواهند کرد و وظایف خود را در آستانه سال تحصیلی 94-1393 با جدیت کامل بیش خواهند برد و ما دانشگاهیان شاهد شکوفایی علمی دانشگاه و دانشگاهیان خواهیم بود.
من به جناب آقای دکتر حسن روحانی ریاست محترم جمهور تبریک می‌گویم که چنین فرد شایسته و توانایی را به عنوان وزیر علوم تحقیقات و فناوری انتخاب کرده و حمایت کامل خود را از ایشان در طول دوران ریاست جمهوری خواهند داشت.
دکتر فرجی دانا یکی از سرمایه‌های ملی و از افتخارات جامعه دانشگاهی ایران و به ویژه دانشگاه تهران هستند که شخصیت کاملا آکادمیک و علمی دارند و بر همه امور آموزش عالی آگاهی کامل دارند.

  • مهسا -
۲۹
مرداد

این رده‌بندی مربوط به رشته‌های فنی هست و منظور از دانشگاه تهران در اینجا دانشکده‌ی فنی دانشگاه تهران هست.

به صورت کلی دانشگاه تهران تنها دانشگاه ایران(با کمال تاسف) هست که در سال ۲۰۱۴ در رده‌ی زیر ۵۰۰ قرار گرفته... (۴۰۰-۵۰۰)



حالا اسم دانشگاه‌هایی رو ببینید که پایین‌تر از دانشکده‌فنی دانشگاه تهران قرار گرفتند :دی :





۲۷
مرداد


یک دوره‌ی چندساله از زندگی هست که تنها دلیل سر زدن آدم به فیسبوک می‌شود خبر از life event های دوستان دبیرستان و دانشگاه...

Folani got engaged.

Folani married Bahmani.

به ضمیمه‌ی چند تا عکس جشن عقد یا عروسی.


پ.ن: گذشت دوره‌ی Folani is in relationship with Bahmani


بی‌ربط‌نوشت: در انتظار پس‌فردا. استیضاح. آقای وزیر علوم محبوب. یاد آن روز که تازه دکتر فرجی دانا را معرفی کرده بودند برای پست وزارت علوم. محسن یکی یکی ما را از سر کلاس میکرو می‌برد پشت کلاس ۱۰ که آقای وزیر آینده را در حال تدریس ببینیم :) فردا روز امتحان است.


۲۵
مرداد


تا حالا فکرشو کردى که خدا هم خسته شده از بس از دو طرف جنگ صداش کردن ؟

 از فیلم Cold Mountain

۲۵
مرداد


دیروز مهمان کارسوق بودیم به صرف شام در رستوران پلی‌اکریل. پریسا هم بود. برایمان شیرینی عقدشان را آورده بود. آخر شهریور با همسرش راهی آمریکاست برای ادامه‌ی تحصیل.

داشتم باهاش درمورد اپلای حرف می‌زدم و سختی‌هاش و ندیدن مادر و پدر. و گفتم که به خاطر مادرم هم که شده الان نمی‌توانم جایی بروم... می‌میرم از دلتنگی...

پریسا واقعیِ واقعی به فکر فرو رفت و لبخند شیرینی زد و گفت واای! چقدر قشنگ! گفتم چی؟! گفت چقدر قشنگه که آدم با مادرش چنان رابطه‌ای داشته باشه که به خاطرش نتونه اپلای کنه! یا جایی بره کلا!

گفتم ولی عوضش دست وپامو این وابستگی می‌بنده و نمی‌ذاره خیلی چیزهای جدید رو تجربه کنم...

گفت باشه! به نظر من اصلا مهم نیست. به نظرم اینم یه بخش از زندگیه. یه بخش خیلی خیلی قشنگ از زندگی همین رابطه‌ی قشنگ با مادره و وابستگی... چیزی که من ندارم. این را گفت و تلخ، خندید.



پ.ن:‌باران دیشب، بوی خاک باران‌خورده، مستم کرد دیشب...آمادگی مردن داشتم دیشب وقتی ساعت ۱۲ شب تک و تنها تو خیابان‌های خلوت اطراف تالار قدم می‌زدم، مستِ مست...

۲۲
مرداد


صدای کفش‌های صدادار دختربچه تو ذهنم می‌پیچه و صدای شیرین صحبت‌کردن‌های پسربچه. شب به فکر تنها خوابیدنشون گریه می‌کنم و صبح به فکر تنها و یتیمانه صبحانه خوردنشون و های های به حال انسانیت گریه می‌کنم.


پ.ن:‌۲۱ مرداد به عنوان یکی از سخت‌ترین روزهای زندگیم در ذهنمثبت شد تا همیشه. دیروز را روز مرگ انسانیت نام‌گذاری می‌کنم...

۲۱
مرداد


نمی‌خواستم ببینم...نمی‌خواستم... چرا من باید لینک وبلاگی که نه خودش را می‌شناسم و نه نویسنده‌اش ر اباز کنم؟؟؟ چرا باید به اسم لطیف و نازنازی وبلاگ اعتماد کنم؟؟؟ چرا؟؟؟

نمی‌خواستم ببینم...نمی‌خواستم... نکنید با دل ما این کارو آخه...

چرا؟؟؟؟؟؟؟

یه عکس!! باز شد...جلوم...دیدمش! ظهر تو اخبار گفته بود. من گوش‌هامو گرفته بودم که نشنوم...که نشنوم! دنیااااااااااااااااااا بیاین نشنویم! اگر کاری برای اونا نمی‌کنیم اقلا بیاین نشنویمشون تا از فکرشون نابود نشیم...

یه عکس...شبیه عروسکی بود که وقتی بچه بودم عمه‌م از کیش آورده بودند. بهش می‌گفتند کیش‌الدوله! من ناراحت می‌شدم! دوست داشتم اسمش نازنین باشد! مواهاش فرفری بود! آن‌قدر باهاش بازی کرده بودم که کله‌ش کنده می‌شد! تا مامان بیاید کله‌ش را به تنش بچسباند یک عااااااااالمه گریه می‌کردم.

این عکس...عروسک بود...مگر نه؟؟؟ شما را به خدا... عروسک بود؟؟؟ به من بگید...خواهش می‌کنم... کاش نفهمیده بودم که عروسک نیست....کاش نفهمیده بودم که اون تن بی سر مال یک عروسک نیست...کاش...

شمارا به خدا...

انتشار این عکس‌ها چیزی به نفرت ما به داعش و هر تروریست و کوفت و زهرمار دیگر اضافه نمی‌کند! فقط قسی‌القلبمان می‌کند. نگذارید این عکس‌هارا...نگذارید...

۲۱
مرداد

خوبی که از حد بگذرد، نادان خیال بد کند... :|

۲۰
مرداد

بعضی از معلم‌ها را نمی‌شود از یاد برد! معلم‌هایی که وقتی سر کلاسشان بودی، سرشار می‌شدی از انرژی! معلم‌هایی که برای بودن سر کلاسشان لحظه‌شماری می‌کردی. معلم‌هایی که بعد از سال‌ها صدایشان هنوز توی گوشت هست. حرفهایشان!‌حتی خاطره تعریف‌کردن‌هایشان!!


جمعه، با sms هدی شوکه شدم! نوشته بود معلم ادبیات اول دبیرستانمان بیمار هستند. قرار گذاشتیم برای امروز که برویم عیادتشان.

امروز خانه ی بهترین معلم ادبیاتم، کلی از بهترین بچه های مدرسه را دیدم. متاهل‌ها مشغول حرف‌های خاله‌زنکی بودند (مادرشوهر-خواهرشوهر-جاری و ... :دی ) و ما مجرد‌هاسوت می‌زدیم :))

معلم عزیزمان (خانم خیام‌باشی) دچار بیماری هپاتیت سی شده بودند و ۴ماه خیلی خیلی بدی را پشت سرگذاشته بودند و حالا شکر خدا دوران اصلی بیماری را پشت سر گذاشته بودند...

مثل همیشه شاد و پرانرژی بودند و اصلا انگار نه انگار که بیمار بودند و ما برای عیادت رفته بودیم...

سرشار شدیم از انرژی و بعد از دیدن بهترین‌های مدرسه که اغلب حالا ارشدشان هم تمام شده بود برگشتیم سراغ روزمرگی‌هامان!

۲۰
مرداد


خب! من دیروز رفتم تهران. رفتم خوابگاهمو تحویل گرفتم. خیلی وحشتناک بود ;;)

دلم برای پسرها سوخت!

کلا درب و داغون و زشت و کوچیک بود! حس خیلی بدی به آدم می‌داد محیطش. ضمن اینکه پر از سوسک بود!!

خوابگاه چمران عزیز :ایکس بهشته خوابگاه چمران :دی


۱۸
مرداد

قبل‌ترها، وقتی دبیرستان بودم، فکر می کردم فرهیخته‌ترین، فهمیده‌ترین و بافرهنگ‌ترین دختران شهر را جمع کرده‌اند در مدرسه‌ی ما!!‌ در حدی که به دختران دیگری که دور و برم می‌دیدم(مثلا هم‌کلاسی‌های کانون زبان)به چشم خیلی معمولی‌بودن نگاه می کردم و پیش خودم فکر می‌کردم: «آه خدایا! چطور تو دانشگاه باید به دور از این موجودات فهمیده در کنار دختران سبک و بی در ک وفهم زندگی کنم؟!»

گذشت و رفتیم دانشگاه. آن اول‌ها، وقتی می‌دیدم یکی از همکلاسی‌هایم(و در واقع اکثرشان)سمپادی هستند، جور دیگری به او/آن‌ها نگاه می کردم. انگار که می‌خواستم بگویم: یس! تو تنها پیوند‌دهنده‌ی من با روزهای خوش فرهیختگی هستی!!

کم‌کم هی با بچه‌های دانشگاه دوست‌تر شدم و رابطه‌مان تغییر کرد. بعد دیدم چقدر بعضی هاشان اهل مطالعه‌ند! چقدر بعضی‌هاشان فهمیده و با درک و شعورند!‌ چقدر مهربان! چقدر خوب! چقدر... در برابرشان کم آوردم حتی! به تکاپو افتادم که خودم را به آنها برسانم!

مدتی طول کشید تا یاد گرفتم در فضای بین آن‌ها بودن زندگی کنم. دخترها و پسرهایی که هیچ ادعایی نداشتند و در عین حال خیلی با درک و فهم‌تر بودند از بچه‌های روز های دبیرستان.

حالا، بعد از ۳ سال، بچه‌های دبیرستان یک گروپ وایبری درست کرده‌اند و همه‌ی دخترهای دوره را add کرده‌اند. از نوع حرف‌زدنشان، از طرز فکرهایشان، از محتوای حرفشان، قیافه‌م یک :| بزرگ می‌شود!  آه می کشم! پناه می‌برم به گروپ وایبری «خودمونی» دخترهای دانشگاه. من. نیلوفر. مریم. یاسمن. بهار. تا با هم حرف بزنیم و من کمی حالم خوب بشود... و سعی می‌کنم فراموش کنم گذشته را. فراموش کنم دخترهایی را که روزی برایم فرهیخته‌ترین‌ها بودند و حالا سبک‌ترین‌ها :|

باید اعتراف کنم که همه‌مان تغییر کرده‌ایم!


#توهمات دوران مدرسه!!
۱۳
مرداد


دسک‌تاپم هستن ایشون :دی

۱۰
مرداد

بعد از گذشتن ۳ سال، هنوز هم موقع آمدن نتایج کنکور استرس می‌گیرم!! و وقتی می‌بینم رتبه‌ی خوبی از مدرسه‌ی ما یا از اصفهان است، خیلی خیلی خیلی خوشحال می‌شوم... حس عجیبیست!

امسال هم که بچه‌ها رسما ترکوندن و باید بگم پرچم اصفهان بالاست...

رتبه‌ی ۴-۵-۶-۷ ریاضی

رتبه‌ی ۵-۷ تجربی

رتبه‌ی ۳زبان

رتبه‌ی ۶ انسانی(با اغماض! خمینی‌شهره :دی)

از اصفهان هستند...

از بین همه ی این‌ها برام اینش مهمه که خواهر ملیکامون (که ملیکا سال خودمون رتبه‌ی ۹ منطقه۱ تجربی شد) رتبه‌ی ۵تجربی شده... نکته‌ی مهم دیگه هم اینکه بالاخره ما رتبه‌ی تک‌رقمی ریاضی داشتیم :دی رتبه ی ۷ :)

نکته‌ی بعد هم اینکه رتبه‌ی ۱و۲ ریاضی دختر هستن :)

۰۹
مرداد

الان یه هفته‌ست که دارم سعی می‌کنم تحریم سرویس‌های گوگل رو بپیچونم و هنوز موفق نشدم :(

هر بار سر انجام هر پروژه هرچی فحش بلد نیستم(!) نثار مملکت می‌کنم :( همه چیز یا فیلتره یا تحریم... واقعا خسته شدم!

همه‌ی راه‌هایی که پیدا کردم تو اینترنت رو تست کردم. به هرکی که فکر می‌کردم ممکنه بتونه کمک کنه ایمیل زدم. ولی هنوز هیچ فرجی نشده...

:(


+از دیدن این صفحه خسته شدم...هربار کدم رو اجرا می‌کنم و می‌رسم به این صفحه از خودم می‌پرسم من اینجا چی کار می‌کنم؟!


پ.ن: بالاخره تونستم مشکل رو حل کنم...عجب سمجی بود!! با ف*ی*ل*ت*ر شکن و vpn و اینا راضی نمی شد...
مجبور شدم کل کد لایبرری google-clients-api-php رو بخونم تا بتونم مشکل رو حل کنم...


۰۷
مرداد
ماه رمضان تمام شد. بیشتر از یک ماه از تابستان گذشته و من هنوز درس نخوانده‌ام! باید بپذیرم که خیلی عقبم و این فاصله را جز با تلاش و پشتکار زیاد نمی‌توان جبران کرد.
این مدت اخیر خیلی غرق شده بودم در زندگی مجازی. فیسبوک و پلاس و فروم دوست‌داشتنی...
یکهو تصمیم گرفتم ترک کنم این زندگی مجازی را و با برگرداندن خودم به دنیای واقعی، موقعیت را برای درس خواندنم مهیا کنم.
داشتم فکر می‌کردم که چرا دنیای مجازی اینقدر جذاب است؟ چرا اینقدر آدم‌ها را توی خودش غرق می‌کند؟
شاید چون از دنیای حقیقی می‌ترسم. دنیای واقعی بی‌رحم است و سخت‌گیر. در دنیای واقعی وقتی جنگ می‌شود، آدم‌ها واقعی می‌میرند. یک مادر واقعی فرزندش را از دست می‌دهد. یک بچه واقعی یتیم می‌شود. در دنیای مجازی اما، جنگ که می‌شود، فقط جای عکس‌های گل و جشن و خوراکی را عکس‌های صورت‌های خون‌آلود کودکان و جسد‌های غیرقابل تشخیص می‌گیرند. اما لایک‌ها همان لایک‌هاست، کامنت‌ها هم همان. گیرم دونقطه پرانتز بسته، جایش را به دونقطه پرانتز باز بدهد. نفس عمل هیچ فرقی نمی‌کند! لایک‌ها، کامنت‌ها، shareها نه به ظالم ضربه ای می‌زند و نه به مادر بچه‌اش را برمی‌گرداند و نه به بچه مادرش را!
دنیای مجازی، روی همه‌ی اتفاقات دنیای واقعی یک ماسک می‌زند و می‌گذاردشان جلوی رویت. جوری که نه زیاد ناراحتت کند و نه زیاد خوشحالت.
در دنیای مجازی می‌توانی ۴۰۰-۵۰۰ تا Friend داشته باشی! در دنیای واقعی به زور شاید ۲-۳ دوست داشته باشی...در دنیای مجازی، در شبکه‌های اجتماعی می‌توانی جامعه‌ی دور و بر خودت را متناسب با میلت تشکیل دهی. می‌توانی دوست‌نداشتنی‌هایت را از آن حذف کنی و دنیایت را پر کنی از آدم‌ها و اتفاقات دوست‌داشتنی. در دنیای واقعی جامعه را تو نمی‌چینی. تو نمی‌سازی ! دنیای واقعی پر است از آدم‌هایی که چشم دیدنشان را نداری. پر است از اتفاقاتی که دوست داری چشمت را بر آن‌ها ببندی.
دنیای مجازی وسوسه‌بر‌انگیز است و غیر واقعی بودنش چنان مجذوبت می‌کند که نتوانی خودت را به این راحتی‌ها از چنگش نجات دهی.
دنیای واقعی پر است از ناملایمات، از دوست‌نداشتنی‌ها، از مسئولیت‌ها!
اما...اما...
در دنیای واقعی آدم‌ها واقعی‌اند. دوست‌ها وفادارند. آغوش‌ها گرم‌اند. اشک‌ها پراحساس‌اند.
دنیای مجازی کاذب است. واقعی نیست. مثل تصویر مجازی می‌ماند در آیینه‌ی محدب! همان اندازه غیرواقعی!
خودم را به سختی و با ناراحتی از دنیای مجازی می‌کشم بیرون و بار دیگر پرت می‌کنم به دنیای واقعی.

سلام!

۰۷
مرداد

دراز می‌کشم توی سالن زیر نور صبح که بعد از ۱ ماه دیده‌امش، درست همانجایی که دیشب دراز کشیده بودم و از سردرد به خودم می‌پیچیدم و تمام صداهای توی هال، با صدای بلند تلوزیون در هم می‌آمیخت و بعد قاطی می‌شد با صدای به هم خوردن در کابینت و هم زدن قهوه‌ی سیاه سیاه توی استکان از آشپزخانه. قهوه‌ای که خواهرم نومیدانه از آرام گرفتن درد من برای من آماده می‌کرد. همشهری داستان می‌گیرم دستم و شروع می‌کنم به خواندن و سرشار شدن. درست زیر همان لوستری که دیشب در هر لحظه صدبار فکر می‌کردم دارد می‌افتد روی سر من که ضعیف و بی‌دفاع روی زمین از درد به خودم می‌پیچیدم.

می‌رسم به متن یک تجربه‌ی این شماره. تجربه‌ی تماشای دسته‌جمعی فوتبال. متن پسر خوابگاهی را می‌خوانم از خوابگاه و تماشای فوتبال ایران نیجریه. توصیفاتش عالیست! با خودم فکر می‌کنم که چرا من دیگر نمی‌نویسم؟‌ از این لحظه‌های ناب خوابگاهیم؟ آن تجربه‌ی عالی تماشای والیبال ایران برزیل؟ و خیلی تجربه‌هایِ بهترینِ دیگر؟

ترسناک است برایم تصور این که امسال سال آخر است. سال آخر خوابگاهی بودن من. نمی‌دانم سال‌های بعدش کجا خواهم بود. ولی این را می‌دانم که هیچی دوران لیسانس آدم نمی‌شود!


+عید فطر مبارک :) شیرینی همین یک روز عید می‌ارزد به همه‌ی سختی‌های آن یک ماه روزه‌داری... کاش تا همیشه این اعتقاد با من بماند... شیرین‌ترین و دل‌چسب‌ترین غذای دنیا، صبحانه‌ی عید فطر است... :)


۰۱
مرداد

«حماس واقعا چه می‌خواهد؟» عنوان مقاله‌ای است به قلم گیدیون لوی، عضو شورای سردبیری روزنامه اسرائیلی هاآرتص که روز یکشنبه در این روزنامه منتشر شده است. گیدیون لوی در این مقاله می‌نویسد «فهرست شرایط اعلام شده به نام حماس و جهاد اسلامی را بخوانید و صادقانه قضاوت کنید کدامیک از مطالبات‌شان غیر منصفانه است».
------------------

حماس واقعا چه میخواهد؟

نویسنده: گیدیون لوی
ترجمه: سایرا رفیعی

ما هر آن‌چه را که می‌شد در مورد حماس گفت گفته‌ایم: بنیادگراست، غیردموکراتیک است، خشن است، اسرائیل را به رسمیت نمی‌شناسد، غیرنظامیان را هدف قرار می‌دهد، تسلیحاتش را در مدرسه‌ها و بیمارستان‌ها مخفی می‌کند، در محافظت از مردم غزه نمی‌کوشد؛ ما همه این حرف‌ها را زده‌ایم و درست هم گفته‌ایم. اکنون باید لحظه‌ای درنگ کنیم و به حماس گوش بدهیم. حتی می‌توانیم خود را جای آن بگذاریم، شاید حتی بتوانیم شهامت و استقامت حماس، این دشمن خونی‌مان را در وضعیت‌های طاقت‌فرسا بستاییم.

اما اسرائیل ترجیح می‌دهد که گوش‌هایش را بگیرد و تقاضاهای طرف مقابل را نشنود. حتی زمانی‌که آن‌ تقاضاها برحق‌اند و سازگار با منافع بلندمدت اسرائیل. اسرائیل ترجیح می‌دهد با بی‌رحمی به حماس حمله کند، بی‌هیچ هدفی مگر انتقام. این‌بار مقصود کاملاً روشن است: اسرائیل می‌گوید نمی‌خواهد حماس را از صحنه گیتی محو کند – حتی اسرائیل هم می‌فهمد که در این صورت سومالی دیگری در انتظارش نشسته است – اما اسرائیل هنوز نمی‌خواهد به تقاضاهای حماس گوش دهد. آیا همه آن‌ها »حیوانند«؟ فرض کنیم هستند. اما آن‌ها آن‌جا باقی خواهند ماند و اسرائیل نیز این را می‌داند، پس چرا گوش نمی‌دهد؟

هفته گذشته ۱۰ شرط منسوب به حماس و جهاد اسلامی برای ایجاد آتش‌بسی ده ساله منتشر شد. می‌توان شک کرد که این‌ها واقعا تقاضاهای این دو سازمان باشند، اما آن‌ها می‌توانند مبنایی منصفانه برای توافق به شمار روند. حتی یک شرط بی‌پایه در میان آن‌ها وجود ندارد.

حماس و جهاد اسلامی خواهان آزادی برای غزه هستند. آیا تقاضایی منصفانه‌تر و معقول‌تر وجود دارد؟ جز پذیرش این شرط هیچ راهی برای پایان بخشیدن به دور باطل کشتار وجود ندارد؛ کشتاری که هم‌اکنون جریان دارد و چند ماه دیگر هم دوباره از سر گرفته خواهد شد. هیچ عملیات نظامی زمینی، هوایی یا دریایی مساله‌ای را حل نخواهد کرد. فقط تغییر نگرشی بنیادین درباره غزه می‌تواند چیزی را تضمین کند که همگان در پی‌اش هستند: آرامش.

فهرست تقاضاها را بخوانید و صادقانه قضاوت کنید که آیا یک تقاضای غیرمنصفانه در آن وجود دارد یا نه: عقب‌نشینی نیروهای دفاعی اسرائیل و رخصت دادن به کشاورزان برای کشت زمین‌هایشان تا محدوده خط حائل، آزادی همه زندانیانی که در جریان مبادله گیلعاد شلیط آزاد شده بودند و مجدداً دستگیر شده‌اند، پایان محاصره و باز شدن گذرگاه‌ها، باز شدن بندر و فرودگاهی تحت مدیریت سازمان ملل، گسترش محدوده ماهی‌گیری، نظارت بین‌المللی بر گذرگاه رفح، تعهد اسرائیل به آتش‌بسی ده ساله و عدم پرواز هواپیماهای اسرائیلی در محدوده هوایی غزه، اجازه دادن به ساکنان غزه برای دیدار از اورشلیم و نماز خواندن در مسجدالاقصی، تعهد اسرائیل به عدم دخالت در سیاست داخلی فلسطینیان از جمله تشکیل حکومت واحد، و باز کردن بخش صنعتی غزه.

این شروط مدنی هستند، اما راه رسیدن به آن‌ها نظامی، خشن و جنایت‌کارانه است. اما حقیقت (تلخ) آن است که زمانی که غزه راکتی به اسرائیل شلیک نمی‌کند کسی به آن اهمیتی نمی‌دهد. به سرنوشت رهبری فلسطینی نگاه کنید که از خشونت خسته شده بود. اسرائیل هر چه در چنته داشت کرد که محمود عباس را نابود کند. نتیجه اسف‌انگیز چه بود؟ فقط زور راه می‌گشاید.

جنگ جاری انتخابی بود، انتخابی که ما کردیم. درست است که پس از آنکه حماس راکت‌پراکنی را شروع کرد اسرائیل می‌بایست پاسخ می‌داد. اما برخلاف پروپاگاندایی که اسرائیل می‌خواهد به فروشش برساند، راکت‌ها بی‌جهت از آسمان نباریدند. چند ماه به عقب برویم: بی‌نتیجه ماندن مذاکرات که مقصر آن اسرائیل بود، جنگ علیه حماس پس از قتل سه نوجوان در کرانه باختری، که هنوز در مورد آنکه حماس در آن دست داشته تردید وجود دارد، نیز دستگیری نسنجیده پانصد نفر از اعضای حماس، ممانعت از پرداخت حقوق کارگران حماس که در غزه کار می‌کنند، و مخالفت اسرائیل با تشکیل حکومت واحد که می‌توانست این سازمان را وارد عرصه سیاست کند. هر کس که فکر می‌کند می‌شد حماس در برابر همه این‌ها سر تسلیم فرود آورد دچار کبر و نخوت و نابینایی است.

میزان خونی که در غزه – و به میزان کمتری در اسرائیل - در حال ریخته شدن است خوف‌ناک است. این خون بیهوده ریخته می‌شود. حماس را اسرائیل زمین‌گیر کرده و مصر تحقیرش کرده است. تنها بخت برای راه حلی واقعی درست خلاف کاری است که اسرائیل می‌کند. بندری در غزه برای صدور توت‌فرنگی‌های بی‌نظیرش؟ چه ارتدادی از نظر اسرائیلی‌ها! بار دیگر ارجحیت با [ریختن] خون فلسطینی‌هاست تا [صدور] توت‌فرنگی‌هایشان.»


  • مهسا -