خوابگاه‌نوشته‌ها

خوابگاه‌نوشته‌ها

تا ۷ سال قبل برای من فقط یک "هم" معنی داشت و آن هم هم‌وطن بود! می‌فهمیدم که در غربت چقدر وطن می‌تواند بشود نقطه‌ی مشترک و پیدا کردن یک هم‌وطن چقدر می‌تواند لذت‌بخش باشد! از وقتی خوابگاهی شدم، "هم"های جدیدی برایم معنا پیدا کرد!شاید برای کسی که زندگی خوابگاهی را تجربه نکرده باشد، "هم اتاقی" هیچ مفهومی نداشته باشد!می خواهم اینجا خاطرات "هم اتاقی" بودنم را بنویسم...

بایگانی
پیوندها

زبان

دوشنبه, ۲۷ فروردين ۱۳۹۷، ۰۸:۲۸ ب.ظ

از سلف برمی‌گشتم به ساختمان جدید که یک دفعه حس خیلی بدی بهم دست داد. حس غریبه بودن. حس معذب بودن. برگشتم و دیدم که آقای موبوری در حال انگلیسی صحبت کردن با چند نفر دیگر است. کارت شرکت در سمپوزیوم علوم شناختی از گردن چند نفر دیگر آویزان بود. فهمیدم که از مهمانان خارجی سمپوزیوم است. چقدر انگلیسی حرف زدن دیگران به من احساس عدم امنیت می‌دهد!


نشسته بودم تو آزمایشگاه علوم شناختی و غرق در خواندن مقاله‌‌ای بودم که باید برای فردا به استادم ارائه بدهم و متوجه آقای خارجی که در آزمایشگاه نشسته بود نشده بودم. یک دفعه خانمی از مسئولان سمپوزیوم وارد آزمایشگاه شد و خیلی روان و مسلط شروع کرد به انگلیسی حرف زدن با آن آقا. گفتگویشان از حد معذب بودن ردم کرد! یک طور ترس ناشناخته‌ای افتاد به وجودم. ترسی است که هی در خودم سرکوبش کرده‌ام. ترس از ورود به جامعه‌ای که هیچی از زبان محلیشان نمی‌دانم و همه دور و برم انگلیسی حرف می‌زنند. زبانی که نه می‌توانم با آن احساساتم را بیان کنم و نه هیچ خاطره‌ای با آن دارم. یک چیز سخت و جدا از منِ عاریتی انگار!

البته که اکثر آدم‌ها این ترس را پیش از مهاجرت دارند و البته که قرار نیست تسلیم آن شوم. اما حس امروزم را اینجا نوشتم برای یک روزی در آینده :)

  • مهسا -

نظرات  (۸)

سلام

نتیجه آیلتستون چی شد؟

پاسخ:
سلام.
۷.۵ شدم.
از کامنت پر مهرت ممنون مهسا جان... کار خوبی میکنین... :*
پاسخ:
:****
نمی دونم رشته ای که من میخونم شما ازش تعریف کردین یعنی علوم شناختی کلا رو محور زبان میچرخه، حتی چند کتاب ترجمه شده موجود هم خیلی ها بازم انگلیسی میخونند ، کلا تمام کتاب ها ، ارائه ها ، مقالات همایش ، کارگاه و هزار تا چیز دیگه کلا انگلیسی هست و تمامی دانشجویان منهای من راضی اند و راغب . خلاصه آنقدر انگلیسی صحبت میشه که من با وجود تسلط بر دو زبان دیگه احساس ضعف میکنم . سپاس از نوشته ی خوبتون :)
پاسخ:
واقعیتش مام همه کتابامون و مقالات و ... زبان اصلی بوده. ولی خب همیشه ریدینگ بوده و لیسنینگ که من در هر دو خیلی قویم. ولی اسپیکینگ؟ فاجعه.
ایشالا خدا کمکم کنه :))
راستش فکر نمی‌کنم مشکل ارتباط با بقیه یا انجام دادن کارها و ارتباط آکادمیک بخش ترسناک قضیه باشه. این بخشش واسه خیلیا ترسناک بوده ولی کمتر کسی توش به مشکل خورده. ولی بخشی که احتمالا  میشه بهش گفت ترسناک اینه که حتی تو بالاترین سطح دانش زبان هم شخصیتتون تو انگلیسی حرف زدن متفاوت از شخصیت موقع فارسی حرف زدنه.
پاسخ:
آره همینطوره دقیقا. و به خاطرش واقعا استرس دارم. مثلا دوست شوخی داشتیم که واقعا بعد از رفتنش اذیت شد سر اینکه نمیتونست دیگه شوخی کنه چون بلد نبود به زبون و فرهنگ اونا! دقیقا زبان متاثر از فرهنگه. ولی خب بازم یه بخشی از ماجرا شاید واسم کمرنگ تر باشه نسبت به کسی که وارد کشوری میشه که انگلیسی زبان اولشه. شایدم تصورم اشتباهه. نمیدونم.
بعد که زبان تون راه افتاد روش هاتون رو بنویسید ..شاید ماهم به ترس غبله کردیم! 
پاسخ:
والا فکر کنم روش خاصی نداشته باشه. احتمالا به مرور زمان رخ میده. فقط چیزی که از همه دوستام شنیده بودم این بود که ماه‌های اول کلاس‌های درس رو ضبط میکردن و بعد دوباره گوش میدادن که چیزی رو از دست ندن. ولی از اونجایی که اول کاری من با کلاس درس شروع نمیشه کارم، این بحثو ندارم. حالا ببینیم بقیه‌ش چی میشه:دی
راستی یه چیز دیگه هم اینه که اونجا بقیه هم مثل تو اغلب انگلیسی زبان دومشونه. منظورم اینه که انگلیسی فکر نمیکنن و خیلی ریزه‌کاری و پیچیدگی‌ها رو نمیدونن. این خودش برای شروع چیز خوبیه. شرایطشون به تو نزدیک‌تره. 
پاسخ:
دقیقا همین که انگلیسی زبان اصلیشون نیست و زبان دومشونه خودش خیلیه :))
وقتی تو محیط قرار بگیری راه میفتی. نگران نباش... ما رو بگو! یکدفعه بین چند تا انتخاب، ایتالیا اوکی شد و در عرض چند هفته رهسپار ایتالیا شدیم! جایی که به ندرت کسی انگلیسی حرف میزنه، خارج از دانشگاه. :)))
پاسخ:
وای وای آره :)) اون خیلی سخته! من اقلا خیالم راحته که همه انگلیسی بلدن و انگلیسی میتونن حرف بزنن. ولی بازم ترسناکه
میگن کسی که تجربه «زندگی» توی محیط انگلیسی‌زبان رو نداره تا چند وقت چیزها رو حدس میزنه. 
چقدر میفهمم این ترس رو. کاملاً کاملاً.
پاسخ:
مرسی که درک میکنی...وقتی بهش فکر میکنم واقعا از شدت اضطراب حالت تهوع میگیرم. بعد به خودم میگم این همه آدم تونستن، لابد منم میتونم دیگه...

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">