خوابگاه‌نوشته‌ها

خوابگاه‌نوشته‌ها

تا ۷ سال قبل برای من فقط یک "هم" معنی داشت و آن هم هم‌وطن بود! می‌فهمیدم که در غربت چقدر وطن می‌تواند بشود نقطه‌ی مشترک و پیدا کردن یک هم‌وطن چقدر می‌تواند لذت‌بخش باشد! از وقتی خوابگاهی شدم، "هم"های جدیدی برایم معنا پیدا کرد!شاید برای کسی که زندگی خوابگاهی را تجربه نکرده باشد، "هم اتاقی" هیچ مفهومی نداشته باشد!می خواهم اینجا خاطرات "هم اتاقی" بودنم را بنویسم...

بایگانی
پیوندها

شب آرزوها

جمعه, ۲۷ ارديبهشت ۱۳۹۲، ۱۲:۲۲ ق.ظ

شب آرزوها را پای لپ تاپ و پای تکلیف نظریه گذراندن حس خوبی ندارد اصلا...

حتی اگر روزه ات را تازه افطار کرده باشی...نان بربری، سپیده، والفجر، تخم مرغ و سیب زمینی و سالاد و هندوانه و نان و پنیر و ...

حس خوبی ندارم...انگار شب آرزوهایم تلف شد...

  • مهسا -

نظرات  (۲)

حرفهای سپیده به دلم نشست....
پاسخ:
:)
منم خیلی امسال اذیت شدم سر این موضوع که بهترین شبای عمرم باید درگیر درس بشه...
نمونه هاشم کم نبودن:  دهه عاشورا و نیم ترما،شب عاشورا و پروژه دی اس، روز عرفه و پروژه منطقی...
اما یه موضوعی که هس و من هنوز نتونستم از اعماق وجودم درکش کنم،این بود که همیشه این اصل وجود داره که تو اگه نیت و فکرت همیشه تقرب باشه، حتی خواب و خوراکت هم عبادت میشه..
البته اینم بگم که این مرتبه رو هرکسی بهش نمیرسه! یه جورایی میگن مقام اولیا خداس..!
اینا رو نگفتم که ناامیدت کنم"لا تقنطوا من رحمت الله.."...بالاخره "لایکیف الله نفسا الا وسعها.."
اینارو گفتم که بگم خدا همیشه به اون چیزی که تو کنه دلت میگذره نگاه میکنه، نه به عملت..! چه بسا عبادتی بکنی و توش ریا باشه و بجای خیر، مایه ی شرت باشه و یه کار به ظاهر ساده با نیت خیر ، کللی تو رو جلو بندازه..
.
.
یکی که من حرفاش رو قبول دارم از نظر مستند بودن، بهم میگف :
فک میکنی ایت الله بهجت چجور به اینجا رسید..؟
بعداز هزار تا حدس بیخود بهم گف که ایشون تو نوجوانی پدرشون از انجام هرکار مستحبی منعشون میکنن چون اعتقاد داشتن دینزده میشن...و ایشونم حتی تو نماز یومیه شون به جای سه بار تسبیحات اربعه یه بار میگفتن...دیگه بقیه مستحبات برن جلو سوت بزنن! 
(حالا اگه مامان بابای ما اینو میگفتن ، میگفتیم :شماها نمیدونین چقد ثواب داره که و به مثال خوارجی که از دین فقط اعمال عبادیش رو درک کردن(که به زعم من اونم نکردن) هستیم...لعنت الله علیهم جمیعا! )
و حرف آخرم...
اگه ما فک کنیم که فقط یه روزایی میشه با خدا حسابی درددل کرد، یا حتی فقط محدودش کنیم به نمازای یومیه ، هیچ فرقی با اون مسیحیه نداریم که فقط یکشنبه ها پا میشن میرن کلیسا...
من افتخار میکنم که دینی دارم که خداش میگه روزی برای بنده من عیده که توش گناه نکنه و توبه کنه...خونه من جاییه که یه دل شکسته باشه... این که همیشه و همه جا نزدیکتر از حبل الورید هس خیلی قشنگه...
البته این رو از حرفام برداشت نکن که این روزا اهمیت ندارن...نه! ...این روزا برای اینن که به ما که تو روزمرگیمون خودمون رو گم کردیم و آرزوهای دور و درازمون که راه رسیدن بهشون رو گم کردیم مارو به این روز انداختن،به ما تلنگر بزنن که هرچی میخوای از اصلش بخواه..راهتو گم نکن..به نظر من آدم اگه این شبا بشینه به فلسفه ی این ایام فک کنه که باعث بشه رابطه ش با خداش عوض بشه ، خیلی بیشتر اجر داره تا اینکه یه سری اعمال انجام بدیم که آخرشم بشیم خوارج..!
پ.ن: جدیدن راجه به این شب به تناقضاتی رسیدم که اگه حل شد در جریانت میذارم :)
پ.پ.ن: از نظرای طولانی متنفرم! ولی چه کنم که هی اینا میمومدن تو ذهنم و دستمم امون نمیداد که فک کنم که تایپ کنم یا نه ! شرمنده حوصله ات سررفت !
پاسخ:
همه حرفات درستن سپیده!
راستش اصلا قصد داشتم درمورد همین بهانه بودن روزها و شبهای خاص بنویسم ولی واقعا نه حسشو داشتم و نه وقتشو...اگه نه میخواستم همه اینایی که گفتی رو بنویسم دقیقا :)

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">