خوابگاه‌نوشته‌ها

خوابگاه‌نوشته‌ها

تا ۷ سال قبل برای من فقط یک "هم" معنی داشت و آن هم هم‌وطن بود! می‌فهمیدم که در غربت چقدر وطن می‌تواند بشود نقطه‌ی مشترک و پیدا کردن یک هم‌وطن چقدر می‌تواند لذت‌بخش باشد! از وقتی خوابگاهی شدم، "هم"های جدیدی برایم معنا پیدا کرد!شاید برای کسی که زندگی خوابگاهی را تجربه نکرده باشد، "هم اتاقی" هیچ مفهومی نداشته باشد!می خواهم اینجا خاطرات "هم اتاقی" بودنم را بنویسم...

بایگانی
پیوندها

مشهدنوشت-۱

چهارشنبه, ۲۶ اسفند ۱۳۹۴، ۰۲:۱۷ ق.ظ

اول.

روز جمعه بود و به خاطر نماز جمعه قصد داشتیم برای نماز ظهر بی‌خیال حرم شویم! راه افتادیم به گشتن در خیابان‌های اطراف حرم و خرید سوغاتی‌های کوچک :) می‌خواستیم از جلوی حرم رد شویم که برویم خیابان کناری که چند تا خادم پشت سر هم به من گفتند: «خانوم چادرت رو سرت کن»! من کاملا هول شده بودم. گفتم: من که نمی‌خوام برم حرم! گفتند:«از جلوی حرم امام داری رد می‌شی! یه کم احترام بذار!»خشکم زده بود. من به امام بی‌احترامی کرده بودم؟ خانم زائری دستم را گرفت و گفت:«دخترم! می‌گن امام رضا رفتن به خواب علما و شکایت کردن از دخترهایی که بدون حجاب«برتر» از جلوی حرمشون رد می‌شن»!!!! مبهوت نگاهش می‌کردم. می‌خواستم بپرسم امام رضا در خواب علما(!) چیزی در مورد فساد جامعه، اختلاس‌ها، فقر، گرسنگی و ... نگفته‌اند؟! که بی‌خیال شدم. از کنار حرم رد شدیم و من به بی‌احترامی فکر کردم که به امام رضا کرده بودم...


دوم.

از شاندیز برگشتنی مستقیم رفتیم حرم. چند تا از دوستانمان ایستادند منتظر چندتای دیگرمان که رفته بودیم تجدید وضو کنیم. وقتی برگشتیم دیدیم آخوند قدبلند مسنی ایستاده کنار دوستمان و در حالی که زل زده به زمین(آخ که من چقدر بدم می‌آید از این آدم‌هایی که موقع حرف زدن با آدم، انگار با موزاییک‌های روی زمین حرف می‌زنند اما تمام جزئیات وجودی آدم را با دقت بالاتر از ۹۰ درصد رصد می‌کنند:| )، دارد باهاش حرف می‌زند. صبر کردیم برود و رفتیم سمت دوستمان. اشک‌هاش یک‌دفعه ریختند...به دوستمان گفته بود:«چادری که از زیرش مانتو پیدا باشه که چادر نیست!»:| شک ندارم که جواب این اشک‌های دوست ما و دل‌شکستگیش را یک روزی یک جایی خواهد داد...


سوم.

در حالی که سعی می‌کردیم با شوخی و خنده حال دوستمان را عوض کنیم رفتیم مستقیم دارالحجه. از پله‌ها که رفتیم پایین دیدیم خانمی نشسته به وعظ و خطابه درمورد اصول خانواده و پوشش و ... . و تعداد زیادی خانم هم دور و برش نشسته‌اند. داشت می‌گفت:«ارتباط با نامحرم فقط در کارهای ضروری خالی از اشکال است وهرگونه شوخی و خنده ولحن لطیف و ... با نامحرم حرام است.» دست دوستمان را گرفتیم کشیدیم به دارالاجابه. تحمل این حرف‌ها را نداشتیم.


چهارم.

قبل از نماز مغرب احکام می‌گفتند. شروع کرد باز درمورد پوشش و حجاب حرف زدن!! داشت می‌گفت برای دختربچه‌های ۴-۵ ساله‌تان چادر رنگی بدوزید و سرشان کنید تا قبل از ۹سالگی خودشان ازتان چادر مشکی بخواهند. اگر ازبچگی به چادر عادتشان ندهید توقع نداشته باشید بعدا حجاب را بپذیرند. دستم را گذاشته بودم روی گوشم که نشنوم و حرص می‌خوردم...


پنجم.

نشسته بودم کنجی از دارالاجابه و غرق حال خودم بودم...یک دفعه دیدم خادمی بهم اشاره می‌کند. برگشتم دیدم دارد اشاره می‌کند که چادرم را سرم کنم. چادرم افتاده بود روی شانه‌ام. همین! 


ششم.

بعد از این همه سال هنوز عادت نکرده‌ام به اینکه در کشور ما از دید مسئولین و بعضا آدم‌ها فقط یک گناه وجود دارد که آن هم بی‌حجابیست! هنوز عادت نکرده‌ام به اینکه آدم‌ها به خودشان اجازه می‌دهند در مسئله‌ای به زعم من شخصی تا این حد دخالت کنند. عادت نکرده‌ام که بپذیرم که حق انتخاب و اختیاری ندارم. هنوز عادت نکرده‌ام و هربار در مواجهه با این اتفاقات باز حرص می‌خورم و حرص می‌خورم و حرص می‌خورم...

  • مهسا -

نظرات  (۷)

منم حرص می خورم که حجاب به عنوان یک اصل دینی فراموش شده و هرکی امر به معروف کند سریع تفسیر سیاسی و اخلاقی و....می شود.هیچکدام این مواردی که گفتی چیزهای عجیب و غریبی نبودند واقعا.صرفا چون حجاب کلا تغییر کاربری داده تو ایران به خاطرشون حرص خوردی!!
پاسخ:
حجاب اصل دینی فراموش شده‌ست؟!
ماشالا ایران گندشو دراورده از بس توش حجاب شده همهههههه چیز!
در حرمهای شریف عراق، یکی از چیزهایی که جلب توجه می کرد، ادب بالای خدام حرمها بود، یعنی حتی اگر در سر راه می ایستادی، آنقدر قربان صدقه ات می رفتند که بروی یک متر آن ور تر، که شرمنده میشدی!
پاسخ:
زیارت قبووووووووووووووووووووووووووووول :)

کلاً همه خانوما بدشون میاد ، آدم باید خیلی مراقب باشه واسه این تذکر چون احتمال زیاد اعصاب طرف مقابل متلاشی میشه

خب اون رو نخونید متوجّه نمی‌شید منظورم از رو سفید کردن مردم کنایه به رنگ سفید ریختن رو نقاشی‌ها هست:دی

ان شاء الله این ددلاین هم بخیر می‌گذره :دی

پاسخ:
روسفید کردنو که می‌دونم!!!
گذذذذذذذذشت :))

اینم اضافه کنم من موندم مردم چرا اینقدر زود باورند.

و همینطور اضافه کنم جدا از اینکه گوشزد کردن حجاب واسه یه خانوم خیلی سنگینه ، شماها که حجابتون اوکی بوده باید خیلی بیشتر ناراحت شده باشید :|

راستی فکرکنم خودم تهش در مورد اون لینکی گذاشتم مطلب بنویسم :-"

پاسخ:
چی بگم والا... من بسیار حساسیت دارم که کسی بهم تذکر بده چون خودم در حد کامل رعایت می‌کنم. بعد هی هم پیش میاد این مساله:||||
لینکه رو باز کردم ولی هنوز نخوندمش. امشب آخرین ددلاینمه :))

من فکر می‌کردم شما برونگرا باشید :-"

فکر کنم همه‌جا خوب و بد داشته باشه حتّی بین خادم‌ها....

از علمای مشهد خواب دیگه انتظاری نمی‌ره قبلاً هم مردم رو روسفید کردن

http://attarchi.blogfa.com/post-230.aspx

پاسخ:
من کلا خادمای مشهدو دوست دارم... حرفم در اینجا کلا چیز دیگری بود!

من برونگرا باشم؟! همه‌ی آدمایی که می‌شناسنم می‌گن وحشتناک درونگرام!
  • سعیده زارع
  • ببین حالا باز خادم های مشهد یک ذره ادب دارند ها ... خادم های خانم شاهچراغ ، اونایی که من باهاشون برخورد داشتم افتضضضضضاحن .. چنان بد با آدم برخورد میکنن که اصلا دیگه دلت نمیخواد پات رو بذاری تو اون حرم ! 
    پاسخ:
    آآآآره خادمای حرم امام  رضا بی‌نهااایت خوش‌اخلاقن. اصلا برخورنده نبود رفتارشون. صرفا من به شدت حساسم رو اصل موضوع...
  • سعیده زارع
  • مهسا تو به عنوان یک infp تحمل دیدن بی‌عدالتی رو نداری ;-)  
    اما من به عنوان یک نمیدونم چی‌چی :)) وایمیسم با اینا کل‌کل میکنم ، تا حدی که طرف دیگه حرفی برای گفتن نداشته باشه بره رد کارش :دی 
    اما همین حرکت زشت اجبار به چادر ، باعث شده که من هیچ مکان زیارتی‌ای جز مشهد نرم :/ چون دوست ندارم کسی بهم گیر بده ... 
    پاسخ:
    infjم:))
    من زبونم بند میاد! نمی‌تونم جواب بدم!
    منم خیلی بهم برمی‌خوره بهم گیر می‌دن...می‌خوام گریه کنم حتی...

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">