خوابگاه‌نوشته‌ها

خوابگاه‌نوشته‌ها

تا ۷ سال قبل برای من فقط یک "هم" معنی داشت و آن هم هم‌وطن بود! می‌فهمیدم که در غربت چقدر وطن می‌تواند بشود نقطه‌ی مشترک و پیدا کردن یک هم‌وطن چقدر می‌تواند لذت‌بخش باشد! از وقتی خوابگاهی شدم، "هم"های جدیدی برایم معنا پیدا کرد!شاید برای کسی که زندگی خوابگاهی را تجربه نکرده باشد، "هم اتاقی" هیچ مفهومی نداشته باشد!می خواهم اینجا خاطرات "هم اتاقی" بودنم را بنویسم...

بایگانی
پیوندها

انتخاب

يكشنبه, ۱۵ ارديبهشت ۱۳۹۲، ۰۹:۴۵ ب.ظ

همیشه انتخاب برایم سخت و استرس زا بوده. بعد از اینکه انتخابم را هم کرده ام، همیشه در دودلی به سر برده ام، بارها به عقب برگشته ام و حسرت خورده ام که ای کاش انتخاب دیگری می کرده ام.

این شک و دودلی و نگرانی همیشگی همیشه برایم آزار دهنده بوده.

سوم دبیرستان داشتم تغییر رشته می دادم و پیش دانشگاهی 2 ماه تمام را به خاطر افسردگی ناشی از اینکه فکر میک ردم اشتباه انتخاب رشته کرده ام از دست دادم و درس نخواندم و موقع انتخاب رشته به شدت ذهنم درگیر بود و همه ش فکر میکردم چطور است که انتخاب رشته نکنم و سال بعد کنکور تجربی بدهم؟! مثل دختری که رتبه 5 ریاضی شده بود اما انتخاب رشته نکرده بود و سال بعد رتبه 15 تجربی شده بود و عکسش را در مجله قلمچی دیده بودم!

بعد هم موقع انتخاب رشته دانشگاه به شدت خودم را آزار دادم. با اینکه از سوم دبیرستان به عشق کامپیوتر درس خوانده بودم، اما آنقدر شک و دودلی سراغم آمده بود که به انتخابم شک کرده بودم. بعد هم که انتخاب کردم تا همین امسال بارها از انتخابم پشیمان شده‌م!! هرچند زودگذر بوده و خیلی زود متوجه اشتباهم شده ام!

حالا هم دوباره در آستانه یک انتخاب دیگر قرار گرفته ام و ذهنم به شدت درگیر و مشغول شده. این بار انتخاب گرایش! سخت افزار یا نرم افزار؟! انتخاب واقعا سختیست برایم! در حالی که تا همین 1 ترمِ پیش با اطمینان می گفتم که نرم افزار می خواهم! اما الان شک دارم و تا حدِ زیادی به سخت افزار علاقه پیدا کرده ام!

نمی دانم چطور باید تصمیم بگیرم تا آن پشیمانی های زودگذر و آن حسرتهای آزار دهنده و آن شک ها و دودلی های بی موردم به حداقل برسد!


  • مهسا -

نظرات  (۴)

دفعه دیگه از قبل برنامه ریزی میکنم که  همدیگه رو ببینیم... *:

با دلیل اگر انتخاب کنی راحتتر میتونی خودت را راضی کنی.  به نظر من احساسی تصمیم نگیر. هیچ وقت...

 البته من یه کم زیادی منطقی فکر میکنم حتی گاهی به بهای ناراحت شدن احساسم ولی راستش تا حالا که پشیمون نشدم!!!

راستی! کامنت حاوی شماره موبایلم خصوصی بود!یک وقت اشتباها تاییدش نکنی! :)

چقدر با خواندن اینجا یاد جوانی (!!) خودم می افتم!! چقدر من هم با خودم کلنجار رفتم و در دبیرستان تغییر رشته دادم و در دانشگاه هم کلللی با خودم کلنجار رفتم تا بین کنترل و قدرت یکی را انتخاب کنم (و البته بعدش هم از انتخابم پشیمان شدم!! که امیدوارم شما پشیمان نشی)

راستی! انشاالله امروز یک سر میام دانشکده! کاش از قبل برنامه ریزی کرده بودم که همدیگه رو ببینیم! حدود ساعت 2 میام و زیاد نمیمونم.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">