خوابگاه‌نوشته‌ها

خوابگاه‌نوشته‌ها

تا ۷ سال قبل برای من فقط یک "هم" معنی داشت و آن هم هم‌وطن بود! می‌فهمیدم که در غربت چقدر وطن می‌تواند بشود نقطه‌ی مشترک و پیدا کردن یک هم‌وطن چقدر می‌تواند لذت‌بخش باشد! از وقتی خوابگاهی شدم، "هم"های جدیدی برایم معنا پیدا کرد!شاید برای کسی که زندگی خوابگاهی را تجربه نکرده باشد، "هم اتاقی" هیچ مفهومی نداشته باشد!می خواهم اینجا خاطرات "هم اتاقی" بودنم را بنویسم...

بایگانی
پیوندها

بزرگ شدن

پنجشنبه, ۲۹ مرداد ۱۳۹۴، ۱۱:۲۶ ق.ظ


دیروز ریحانه رو دیدم بالاخره بعد از بیشتر از ۱ سال. دوست عزیز ۱۱ ساله... از اول راهنمایی تا الان. چقدر باورم نمی‌شه که این همه بزرگ شده!! حرف‌ها و عقاید اون موقع‌هاش رو که بهش یادآوری می‌کردم متعجب می‌شد کاملا و باورش نمی‌شد این حرف‌هارو می‌زده!!

کی بزرگ شدیم ما آخه این همه؟!

کی؟

لعنت به زمان که هی می‌گذره و ما ازش عقب می‌مونیم!

دیروز وقتی این بچه‌های راهنمایی رو دیدم که چقدر کوچولو بودن با اون «خانوم، خانوم» گفتن‌هاشون، دلم برای خودِ بچه‌مدرسه‌ایم تنگ شد...

لعنتی! آخه ما کی این همه بزرگ شدیم؟! امشب عروسی یاسمنه!! وات؟! یاسمن؟! نه آخه واقعا! یاسمن؟!

منا داره برمی‌گرده انگلیس که مستر بخونه. ریحانه و آنا هم که ... .

یه سری clear book با طرح‌های خوشگل عروسکی برای بچه‌ها خریده بودن که بهشون بدن! اضافه‌هاشو به ما هم دادن. هیچکی ذوق نکرد اندازه‌ی من. همه به نظرشون میومد که برای سنمون مناسب نیست. ولی من کودک درونم خیلی فعاله گویا! بی‌نهایت ذوق کرده بودم!

د آخه لعنتی! بچه بودیم که! درمورد چیزی غیر درس حرف می‌زدیم ما با هم؟! وای :| غیرقابل تحمله برام این شرایط...




  • مهسا -

نظرات  (۷)

عزیزم حست را متوجه میشم. احساس دور شدن از همدیگه و تفاوت.... ولی واقعیت اینه که باید بزرگ شد و تغییر کرد. با توجه به تغییر شرایط زندگی تو و دوستات تغییرتتون متفاوت بوده و هرچه زمان بگذره متفاوتتر هم میشه مگر با دوستایی که هنوط هم در ارتباط باشی و در شرایط مشابه زندگی کنی.
پاسخ:
خیلی سختمه باهاش کنار اومدن!
یکی دو هفته پیش منم یکی از دوستام رو دیدم که تو راهنمایی با هم بودیم، حتی چند نفر رو هم دیدم از ابتدایی، یکی از اول ابتدایی حتی...
مسیر های زندگی بس ناجوانمردانه ما رو تغییر دادن...
اما بعضی هاشون هم مثل قبل بودن... دقیقا...
من فقط دوست دارم دوستایی از مقاطع قبلیم رو ببینم که خاطرات خوبی باهاشون داشتم.

:D
  • گیس گلابتون
  • سلام.با تبادل لینک موافقی؟:))
    من و همکلاسیهای دبیرستان و راهنمایی چند هفته پیش قرار گذاشتیم همدیگه رو ببینیم. و ای کاش قرار نمیذاشتیم. 
    من دقیقا با سعیده موافقم. هیچ اشتراکی باقی نمونده بود و این واقعا غم انگیزه. 
    البته هنوز انگشت شماری هستن که دوستی باهاشون ارزشمنده. 
    و فکر میکنم شاید چون با این دوستان انگشت شمار در ارتباط بودم احساس گسستگی (!) نمیکنم. 
    حیف که از آدم‌های دوست داشتنی خاطرات مدرسه تقریبا چیزی باقی نمونده. 
    :'-(
    پاسخ:
    هرچی هم می‌گذره بدتر می‌شه...این فاصله‌هه بیش‌تر می‌شه و دورتر می‌شیم از هم...
    ما هنوز بچه ایم :-> حالت الان‌م :-"

    ولی حالا جدا از شوخی، راجع به تغییر کردنهای دوستان [کامنت سعیده]، من و دوستان همکلاسی‌ام از راهنمایی تا الان خیلی تغییر کردیم .. خیلی ها، اصلا انگار همون آدم‌های قبلی نیستیم، ولی همچنان رابطه‌مون با هم حفظ شده .. امیدوارم این روابط همچنان پایدار باقی بمونه . :)


    پاسخ:
    در مورد پاراگراف دومت: الان که نمی‌تونی اینو بگی که دخترم :) آدما تو دانشگاه عوض می‌شن و دور می‌شن از هم. به خصوص با جدا شدن محیط‌ها و شرایط. ۴ سال دیگه ببینیم چی می‌گی :دی
  • سعیده زارع
  • مهسا
    من دوست ندارم دوستای راهنماییم رو ببینم!
    عوض شدنمون اذیتم میکنه ... دیگه دنیاهامون هیچ اشتراکی ندارن :(
    پاسخ:
    این دوستم استثناست...بی‌نهایت دوستش دارم مضاف بر اینکه تا خود پیش‌‌دانشگاهی هم‌کلاس بودیم و دوست. بعد از دانشگاه ه مارتباطمون حفظ شد کاملا...
    بقیه‌شونو منم دوست ندارم ببینم :(
  • ساجده رستمی
  • کی عوض شدیم؟
    کی دیگر نترسیدیم؟
    از ته دل نخندیدیم
    و دل نبستیم
    و چطور یکباره آنقدر بزرگ شدیم
    و موهای سرمان سفید

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">