خوابگاه‌نوشته‌ها

خوابگاه‌نوشته‌ها

تا ۷ سال قبل برای من فقط یک "هم" معنی داشت و آن هم هم‌وطن بود! می‌فهمیدم که در غربت چقدر وطن می‌تواند بشود نقطه‌ی مشترک و پیدا کردن یک هم‌وطن چقدر می‌تواند لذت‌بخش باشد! از وقتی خوابگاهی شدم، "هم"های جدیدی برایم معنا پیدا کرد!شاید برای کسی که زندگی خوابگاهی را تجربه نکرده باشد، "هم اتاقی" هیچ مفهومی نداشته باشد!می خواهم اینجا خاطرات "هم اتاقی" بودنم را بنویسم...

بایگانی
پیوندها

روزهای مفید

يكشنبه, ۷ تیر ۱۳۹۴، ۱۲:۱۳ ق.ظ


همیشه موقع کار کردن جیمیلم بازه. صبا پی‌ام می‌ده و سلام می‌کنه.
ذوق‌زده می‌شم مثل همیشه که از دیدن اسمش که پی‌ام داده بهم خوشحال می‌شم. کل وجودش انرژی مثبته انگار...حیف که داره می‌ره از پیشم...حیف...

سلام می‌کنم.

می پرسه داری چی کار می کنی این روزها؟ کارهات خوب پیش‌ می‌رن؟

توضیح می‌دم که دارم ویدئوهای یه course از corusera رو می‌بینم درمورد TR که به موضوع پروژه‌م مربوطه. یعنی کلا آزمایشگاهی که بهش وارد شدم و ان‌شاءالله قرار هست برای ارشدم هم توش باشم، فیلد کاریش IR هست. و حالا دارم یه سری کورس می‌گذرونم حول و حوش این موضوع. مثل Text Retrieval و Text Mining. یه کم هم توضیح می‌دم از روند کارم. بعد می‌پرسم تو چطوری؟ چه می‌کنی؟

اونم توضیح می‌ده که داره یه کتاب سنگین درمورد الگوریتم می‌خونه و چیز زیادی نمی‌فهمه :)) صبا داره می‌ره مریلند PhD بخونه روی Computing نمی‌دونم چی‌چی :دی که مربوط‌‌ ترین چیز بهش می‌شه همین الگوریتم.

یه کم حرف می‌زنیم درمورد کارهای مختلفمون و روند کاریمون و بعد خداحافظی می‌کنیم.

بعد کلا یه حس خوبی بهم دست داد. حس زندگی مفید. یه جور خوبی! صبا چند ماه پیش مدرک کارشناسیشو گرفته و الان دیگه دانشجو نیست و رسما داره برای دل خودش الگوریتم می‌خونه و این لذت‌بخش و قابل تحسینه. من دارم مطالعات خیلی فراتر از پروژه‌م انجام می‌دم و رفتم دنبال علاقه‌هام و این به نظرم باز هم خیلی باارزش‌تره تا کارهای اجباری دانشگاه. از اینکه بدون اینکه زور بالای سرمون باشه کارهایی رو می‌کنیم که دوست داریم، حس خوب سال‌های دبیرستان بهم دست می‌ده.

صبا داره می‌ره. و من فقط سعی می‌کنم تو ذهنم این رفتنش رو به تعویق بندازم. همین...


پ.ن۱: داشتن آدم‌هایی در کنارم که می‌تونم باهاشون حرف بزنم درمورد ابعاد مختلف نگرانی‌هام و معضلات فکریم،‌ واقعا برام خوشحال‌کننده‌ست...

پ.ن۲: اپلای خر است. :) چون خیلی از آدم‌هایی که شامل پ.ن۱ می‌شن رو داره ازم می‌گیره...


پ.ن۳: ۴۵ تا پست منتشر نشده...

  • مهسا -

نظرات  (۴)

منم این روزا فقط میخوابم :))))
پاسخ:
:))
سلام
لطفا اینجا رو نبندین و به نوشتن ادامه بدین
ممنون
پاسخ:
قرار نیست ببندم:)‌باز هم خوابگاهی می‌شم سال بعد :)
«و من فقط سعی می‌کنم توی ذهنم این رفتنش را به تعویق بندازم.»
باز خوب ه الآن وایبر و تلگرام و ایمیل و وبلاگ و چی و چی در دسترس ه، آدم می‌تونه دوستاش را اون سر دنیا هم که باشند پیدا کنه. ولی هنوزم سخت ه...
پاسخ:
وایبر و تلگرام و ایمیل و چت و حتی اسکایپ هیچ کدوم نمی‌تونن جای از نزدیک دیدن روی هم و حس کردن گرمای دست‌های هم موقع گرفتن دست همدیگه رو بگیره...
  • شهریار صامت
  • مطلب متفاوت و جالبی بود..
    موفق باشید..

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">