خوابگاه‌نوشته‌ها

خوابگاه‌نوشته‌ها

تا ۷ سال قبل برای من فقط یک "هم" معنی داشت و آن هم هم‌وطن بود! می‌فهمیدم که در غربت چقدر وطن می‌تواند بشود نقطه‌ی مشترک و پیدا کردن یک هم‌وطن چقدر می‌تواند لذت‌بخش باشد! از وقتی خوابگاهی شدم، "هم"های جدیدی برایم معنا پیدا کرد!شاید برای کسی که زندگی خوابگاهی را تجربه نکرده باشد، "هم اتاقی" هیچ مفهومی نداشته باشد!می خواهم اینجا خاطرات "هم اتاقی" بودنم را بنویسم...

بایگانی
پیوندها

امتحان

يكشنبه, ۱۷ خرداد ۱۳۹۴، ۰۱:۰۷ ق.ظ


غصه‌دارم. حالم خوب نیست. استرسه دیگه... فشاره! مریض می‌کنه آدمو. از سوم اردیبهشت که میان‌ترم سیگنال رو دادم و اون مسائل پیش اومد، این استرس بیمارکننده همراهم شد تا همین الان الان... همین الان که کم‌تر از ۸ ساعت مونده تا امتحان پایان‌ترم...

اصلا بحث این نیست که استرس چیزی رو بهتر نمی‌کنه یا ... . گوشم پره از این حرف‌ها. به هرحال شرایط آدم وقتی خیلی مرزی می‌شه و حساس فشارها کلافه‌ش می‌کنن. حالا اصلا بیان بگن سیگنال آسون‌ترین درس دنیا و نمونه‌برداری هم آسون‌ترین مبحثش چیزی رو برای من حل نمی‌کنه. چون هرکس یه سری قوت و ضعف داره و من واقعا نتونستم با این درس کنار بیام و شد جزء ضعف‌هام...حالا! به هرحال... می‌گذره ایشالا.

فقط وقتی حالم خیلی بد بود و خودمو گم کرده بودم و حس می‌کردم نیاز دارم خودم رو بغل کنم و خودم رو نوازش کنم و به خودم دلداری بدم و به خودم محبت کنم، به این فکر کردم که «واقعا ارزششو داره؟!» و خب جوابم «نه» بود. فوق فوقش، اینه که میفتم. می‌ره تو کمیسیون شرایط خاص و بررسی می‌شه. یا می‌ذارن امتحان تک‌درس آبان بدم و نمره‌مو برسونم واسه ثبت‌نام ارشد یا نمی‌ذارن. اگه گذاشتن که خب تمام این مدت استرسم بیخود بوده. اگه هم نذاشتن هم مرداد می‌رم قشنگ انصراف می‌دم به سنجش و می‌مونم سال بعد دوباره کنکور می‌دم. و چیزی که بدیهیه اینه که با اون شرایط مطالعه‌م رتبه‌ی نرم‌افزارم که باهاش انتخاب رشته کردم رو من نیاوردم. خدا خواسته واسم. پس نمی‌تونم شاکی شم که چرا اینجوری شد و اینا... هوم؟ تا اینجا آوردتم از اینجا به بعد هم می‌برتم... ارزششو نداره. مگه نه؟

بعد داشتم به این فکر می‌کردم که چندین سال بعد که بچه‌م بیاد وایسه جلوم بگه مامان من استرس دارم واسه امتحانم، چه جوری بهش آرامش بدم وقتی خودم این روزها نتونستم با چیزی به خودم آرامش بدم؟‌ حتی با توکل به خدا؟ هوم؟

بعدتر هم به این فکر کردم که اصلا من اینقدر نگران گند زدن این امتحان و افتادن این درسم و بعد هم اینقدر به خاطرش غصه می‌خورم و به خصوص به خاطر این غصه می خورم که از اونور ارشد می‌پره و فلان، برای افتادن امتحان‌های الهی هم این همه استرس دارم آیا؟ یا دم به دیقه... ای بابا! کلا آدم معنوی‌طوری نیستم. آدم سطحی مزخرفیم. ولی یه وقت‌هایی هم پیش میاد که فکر می‌کنم به این چیزها و شرمنده می‌شم. خیلی شرمنده می‌شم.

از یه طرف هم می‌ترسم. خیلی. بعد از اون خبر خودکشی ۱ ماه پیش یکی از ۸۸یا، الان شنیدم که یکی از ۸۷یا که اپلای کرده بوده و ایران نبوده فوت کرده. خیلی وحشتناکه. آدم‌های هم‌سن و سال من می‌میرن. این یعنی من می‌تونم همین فردا بمیرم. می‌تونم حتی به امتحان سیگنال نرسم. می‌تونم همین فردا صبح بمیرم و با یه کوله بار خالی خالی... آخ آخ آخ... :((

  • مهسا -

نظرات  (۲)

امیدوارم امتحان را خوب داده باشی. توکل بر خدا. امتحان های خدا خوبیش این است که بعضی هاشون آموزشی هستند!! یعنی قراره چیزی یاد بگیریم و یا چیزی بهمون ثابت بشه و یا خدا می خواهد برویم در خانه اش را بزنیم. تقلب هم میرسونه خودش :))
پاسخ:
:)) راست می‌گین...تقلب که یه عالمه می‌رسونه اصن...دمش گرم :)
خوب هم ندادم راستش :دی

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">