۱۴ اردیبهشت
دیشب قبل از خواب تاریخ امروز را نگاه کردم و دیدم روی صفحهی تقویم باد صبای تبلتم نوشته:«۱۴ اردیبهشت». تبلت را خاموش کردم و گذاشتم کنار. همینطور که دراز کشیده بودم به ۱۴م فکر میکردم. به اینکه چقدر برایم تاریخ آشناییست. در ذهنم هی این عدد ۱۴ تکرار شد اما یادم نیامد که چرا این همه برایم عدد خاصیست. در نهایت به خودم گفتم به خاطر این است که از مدتها قبل شایعه شده بود که ۱۴م نتایج کنکور ارشد میآید و لاجرم بهش زیاد فکر کردهام. خوابیدم.
صبح که پاشدم تو سروریس دانشگاه باز به امروز فکر کردم. امروزی که ۱۴ اردیبهشت بود. بعد یکهو در یک لحظه جرقهای در ذهنم روشن شد و یادم آمد که ۱۴ اردیبهشت روز سمپاد است. روزی که کل هرسال دبیرستان را به انتظار رسیدنش و جشن مفصلی که مدرسه برایمان میگرفت طی میکردیم. روزی که خاطرات به جا مانده ازش پرتکرارترین خاطراتاند در ذهن من...
بعد از کلاس محاسبات عدددی، همینطور که از سمت دانشکده فنی قدیم به سمت در قدس میرفتم، خاطرات دوران راهنمایی و دبیرستان تو ذهنم وول می خوردند و به این فکر می کردم که چقدر همه چیز به تدریج عوض شد! انگار یک شعلهی هنوز روشن در دلم را خاموش کرده باشند. مگر میشود روز سمپاد را از یاد برده باشم؟! و امسال حتی به یادآوریش هم مرا به وجد نیاورد؟! یک جور حس عجیب بهم دست داد. یاد آن ۱۴ اردیبهشت بارانی افتادم که در مراسم اختتامیهی مرحلهی کشوری کنگرهی قرآنی سمپاد در زیباکنار رشت بودیم. یک کیک بزرگ بود که رویش شمع ۲۰ را گذاشته بودند به بهانهی ۲۰ سالگی سمپاد. خود دکتر اژهای هم بودند و برایمان از آن ۲۰ سالی که سمپاد را با چنگ و دندان حفظ کرده بودند صحبت میکردند و ما مجذوب ایشان شده بودیم. کسی که تا قبل از آن فقط عکسش را توی دفتر مدیر مدرسه دیده بودیم! ۱۴ اردیبهشت امسال یعنی دقیقا ۸ سال بعد، من داشتم در محوطهی دانشگاه تهران قدم میزدم و از کنار دانشکدهی حقوق و کتابخانهی مرکزی و غیره میگذشتم و به فکر جلسهی بعد از ظهر بودم که قر ار بود در مورد تدارکات جشن فارغالتحصیلیمان حرف بزنیم...
۸ سال بعد هم به این روزها فکر میکنم و به اینکه جشن فارغالتحصیلی دوران کارشناسیمان به نظرمان چقدر اتفاق هیجانانگیزی میآمد و ...
#خاطرهبازی :)
پ.ن: تو جلسهی هماهنگی جشن فارغالتحصیلی هم فاطمه آرام در گوشم گفت: مهسا امروز ۱۴مه ها... و هردویمان ریز خندیدیم. بعد به محسن گفتم امروز ۱۴مه ها. و یادش نبود. گفت که چی؟! و من گفتم همینجوری. نباید یادوریش می کردم. هرکس باید خودش این روز را به یاد میآورد...
- ۹۴/۰۲/۱۴