خوابگاه‌نوشته‌ها

خوابگاه‌نوشته‌ها

تا ۷ سال قبل برای من فقط یک "هم" معنی داشت و آن هم هم‌وطن بود! می‌فهمیدم که در غربت چقدر وطن می‌تواند بشود نقطه‌ی مشترک و پیدا کردن یک هم‌وطن چقدر می‌تواند لذت‌بخش باشد! از وقتی خوابگاهی شدم، "هم"های جدیدی برایم معنا پیدا کرد!شاید برای کسی که زندگی خوابگاهی را تجربه نکرده باشد، "هم اتاقی" هیچ مفهومی نداشته باشد!می خواهم اینجا خاطرات "هم اتاقی" بودنم را بنویسم...

بایگانی
پیوندها

خوابگاه تابستان-۳

چهارشنبه, ۵ شهریور ۱۳۹۳، ۰۸:۰۷ ب.ظ


بالاخره مجبور شدم یک شب در خوابگاه بمانم!!

از وقتی رسیدم خوابگاه تا شب از ترس سوسک‌ها داشتم می‌لرزیدم!!

فائزه گفت بیا بشین روی تخت من!!‌روی زمین اصلا امن نیست! رفتم نشستم روی تختش و با وحشت به بقیه‌ی اتاق نگاه می‌کردم و سوسک‌های احتمالی که یهو متوجه این صحنه شدم:

        


وحشت‌ کردم که خدایا این پودرهای سفید چی هستند روی چارچوب تخت فائزه!! هر ۴طرف تختش از این پودرها ریخته بود...

بعد فائزه گفت که اینا پودر سوسکن(همون سم :دی) برای اینکه مثل روزهای اول سوسک نیاد روی تختش...گفت روزهای اول اینجوری بوده که شب پا می‌شده می‌دیده ۳-۴ تا سوسک(سوسک حمام! همون گنده‌ها!)دارن روی لحافش راه می‌رن! ولی از وقتی سم ریخته اطراف تختش دیگه نزدیک نمی‌شن به تختش!

منم که تا اون موقع در ترس و هراس بودم یهو حس کردم قلبم ایستاد!!

بعد با یکی از پسرها که ساکن اصلی این خوابگاه بودند صحبت کردم. اینقدر خاطرات وحشتناک تعریف کرد از سوسک‌های خوابگاهشون که دیگه واقعا داشت گریه‌م می‌گرفت از تصور اینکه شب باید روی زمین بین سوسک‌ها بخوابم...

بعد تازه گفت برای ما سمپاشی کردن خوابگاه رو و برای پسرها همین کارو هم نمی‌کنن...

بچه‌های یکی از اتاق‌ها یه عکس وحشتناک گرفته بودند از وقتی وارد اتاقشون شدند تو خوابگاه. نزدیک ۱۰۰ تا سوسک زنده داشتن از سر و کله‌ی هم بالا می‌رفتن...

هرچی دعا می‌کردم شب نشه، فایده نداشت...بالاخره شب از راه رسید و من باید روی زمین می‌خوابیدم...در حالی که کلی از این چیزهای وحشتناک برام تعریف کرده بودند... همینطور که با سلام و صلوات دراز کشیده بودم و از ترس ملحفه‌ای دور خودم پیچیده بودم، تازه خوابم برده بود که یهو دیدم یه چیزی تو دهنم داره تقلا می‌کنه و تکون تکون می‌خوره. منم با جیغ از خواب پریدم...فکر می‌کردم دست و پای یه سوسکه که گیر افتاده تو دهنم و پاهاش بین لب‌هام مونده...جیغ زدم واز خواب پریدم و آماده بودم که بزنم زیر گریه که دیدم هم‌اتاقیام دارن قاه قاه بهم می‌خندن!!  چرا که اون چیزی که تو دهن من در حال تقلا بوده دست و پای سوسک نبوده!!‌ بلکه موهای همیشه پریشان خودم بوده!!! حالا دیگه تصور کنین چقدر بهم خندیدن... گفتن تو کجا بودی وقتی ما اینجا سوسکهارو از روی تختمون جارو می‌کردیم و از ترس یه گوشه چمباتمه می‌زدیم و...

یه سری بچه سوسک بودند که اندازه یه بند انگشت بودند. در این حد بود اوضاع که دیگه با سوسک‌های به اون کوچیکی در حد مورچه برخورد می‌کردیم و برامون کاملا عادی بودند که بیان رومون راه برن...مشکل اون سوسک‌های گنده بودن...

صبح فرداش که بالاخره یه شب خیلی بادلهره و ترس رو پشت سرگذاشته بودم و اگر سوسکی هم روم راه رفته بود دیگه از خستگی متوجه نشده بودم پاشدم و وسایلم رو سریع جمع کردم که برم دانشگاه. بعد به طرز خنده‌داری دیدم به حدی با شرایط کنار اومدم و پذیرفتم وجود سوسک‌ها رو که وقتی می‌خواستم لباس بپوشم یا می‌خواستم ملحفه جمع کنم یا می‌خواستم مقنعه‌مو سرم کنم هرکدوم رو به شدت تکون می‌دادم که اگر سوسکی روش هست بیفته پایین. فقط همین!!‌

بعد این پسرها می گن با سوسک کنار بیاین!! بذارین اون بنده خدا هم با شما تو اتاق زندگی کنه مسالمت آمیز!! بعد همینطور که داره خدارو عبادت می‌کنه شما هم باهاش ذکر بگید :|||| می‌شه آخه؟!‌ نه جدی؟!‌ می‌شه؟! یعنی شما سوسک می‌بینین واقعا چندشتون نمی‌شه؟!


یکیشون می‌گفت با سوسک‌ها طی کرده بودن که هرجا خواستن آزادن برن به جز تو دهن :(( منم که شب ها دهنم باز می‌مونه بعضی وقت‌ها... :((

این هم چند تا عکس...


پ.ن: این اتاق در برابر اتاق اولی که رفتم خیلی بزرگه... در حالی‌که اندازه‌ی اتاق یک نفره‌ی خواهرمه توی خونه... اتاق اولی که رفتم توش، اینجوری بود که اینقدر توش جا نبود که نمی‌شد هم‌زمان بیشتر از یک نفر از تختشون بیان پایین! اگر بیشتر از یک نفر تختشون رو ترک می‌کردند، دیگه روی زمین اتاق جا نمی‌شدند!!


خلاصه که... اصلا کلی احساس لوس بودن بهم دست داد تو این خوابگاه...هرچند بعد از گذشت یک روز دیدم می‌شه واقعا  ۲-۱ ماه تحمل کرد خوابگاه رو به شرط اینکه آدم از صبح تا شب داتشگاه باشه... ولی خب بیشترش نه واقعا :(‌کاش یه کم به وضعیت خوابگاه‌های پسرها رسیدگی کنند...خوابگاه ما هتله اصلا به خدا در برابر اینجا!

  • مهسا -

نظرات  (۸)

یا علی. این چه وضعه خوابگاهه!!!! سوسک ها یک طرف فضای اتاق هم طرف دیگه.... 4تا پسر چطوری اونجا جا میشن؟!؟!؟!

پاسخ:
خیلی وحشتناکه! خیلی! من از آقای نگهبان پرسیدم پسرهای به اون بزرگی چطوری اینجا زندگی می‌کنن؟! بعد گفت اکثرا ۳نفرن تو اتاق و نه ۴ نفر. ولی خب اتاق جا نداره!! حالا چه ۳نفر چه ۴نفر! مهم اینه که یکی از اون تختهای د وطبقه نباید باشه تا اتاق یه مقدار جا پیدا کنه واسه بچه‌ها!

همین قدر بگویم که به حدی از سوسک بدم میاد که با خوندن این پست حالم بد شد!!! خدا صبرتان بدهد!

چرا تمام گوشه های اتاق و در ورودی را سوسک کش نمیزنین؟ چند روز پیش یک سوسک در خانه مان پیدا شده بود مجبور شدم چند متر دنبالش بدوم و سوسک کش بزنم تا کاملا بمیرد!!! بیچاره علیرضا از ترسیدن من ترسیده بود!!! :))

پاسخ:
واللا همه جا رو زده بودن...ولی فایده نداشت زیاد... البته خیلی سوسکاش کم شده بودن نسبت به دو هفته قبل...
خوشحالم فقط من نمیترسم از سوسک :))))
اوه اوه!! من فوبیای سوسک دارم. تجربه هم داشتم که شب بیدار شدم سوسکه روی پام بوده! خیلی وضع وحشتناکیه. اصن داشتم می‌خوندم مطلبت رو هر لحظه منتظر فاجعه بودم!
پاسخ:
:))
دقیقاااا عین من :)) از وقتی اومدم خونه هی همه چی رو می‌تکونم توش سوسک نباشه :))
من یه بار سوسک رفته بود تو لباسم...


ای بابا مهسا تهران بودی کاش می‌شد دو روز بیشتر می‌موندی همو می‌دیدیم :(
پاسخ:
کمتر از سه هفته‌ی دیگه میام تهران دیگه واسه شروع ترم :) می‌بینیم همو ایشاللا :)
  • الهه نوراللهی
  • ضمن عرض تبریک روز دختر و میلاد بانو ، 

    چقـــــــــــدر خندیدم من! :)) باهات هم دانشگاهی شدم حتما با سوسک اذیتت کنم! :))

    ولی خب، سوسک چندشه، عنکبوت بزرگا ترسناکه! :( 
    پاسخ:
    :))
    عید و روز تو هم مبارک :)
    به خدا من از اینا نیستم که سوسک می‌بینن جیغ می‌زنن :دی ولی وقتی بیاد روم راه بره خب چرا :دی
    من از عنکبوت نمی‌ترسم. فقط با همین سوسک مشکل شدید دارم...

    سلام و ادب.

    میلاد بانوی کرامت مبارک.

    آیا میدانید زنی که از سوسک نمیترسد بچهاش چه میشود؟

    پاسخ:
    می‌گید از سوسک نترسم یعنی؟ :))
  • باران (رازی در منتهیٰ الیه مشرق)
  • خدا صبرتون بده!
    روز دختر مبارک.
    پاسخ:
    مرسی مرسی :)
    متشکـــــــرم از تبریکتون :) فکر کردم قهر کردین باهام :دی
    در جوار حضرت معصومه(س)دعا کنید مارو :)
    من در مجموع سه بار تو خوابگاه سوسک زنده دیدم. اونم تو دستشویی. تا حالا تو اتاق ندیدم سوسک.
    این عکسایی که گذاشتی بیشتر از قضیه سوسک مشکل جا داره! اکسیژن تموم نمی شه؟ چند نفره ست اتاق؟ در طول سال برای پسرای کارشناسیه؟!
    پاسخ:
    من تو خوابگاه خودمون فقط ۲-۳ بار تو دستشویی سوسک دیدم...
    این برای پسرهای کارشناسیه. اتاقاشون هم ۳-۴ نفره‌ست... این اتاق در برابر اتاق قبلی که بهم داده بودن خیلی بیشتر جا داره...باید قبلی رو می‌دیدی... وای اصلا خیلی وحشتناکه جاش!!
    ولی سوسکاشو هم... در حدی سوسکاش بد بودن که بچه‌ها از کمبود جا غر نمی‌زنن دیگه!!

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">