خوابگاه‌نوشته‌ها

خوابگاه‌نوشته‌ها

تا ۷ سال قبل برای من فقط یک "هم" معنی داشت و آن هم هم‌وطن بود! می‌فهمیدم که در غربت چقدر وطن می‌تواند بشود نقطه‌ی مشترک و پیدا کردن یک هم‌وطن چقدر می‌تواند لذت‌بخش باشد! از وقتی خوابگاهی شدم، "هم"های جدیدی برایم معنا پیدا کرد!شاید برای کسی که زندگی خوابگاهی را تجربه نکرده باشد، "هم اتاقی" هیچ مفهومی نداشته باشد!می خواهم اینجا خاطرات "هم اتاقی" بودنم را بنویسم...

بایگانی
پیوندها

تنهایی

پنجشنبه, ۱۶ آبان ۱۳۹۲، ۱۱:۰۰ ب.ظ

دلم به طرز وحشتناکی گرفته. از اون شبهای تبدار خوابگاهه امشب برام که آدم دلش تنگ میشه، گریه‌ش میاد ولی هیچ دلیل خاصی نداره و احساس تنهایی خفه‌ش میکنه!

3شنبه...کی میاد وقت خونه رفتن؟! 

  • مهسا -

نظرات  (۱)

با اینکه چند سال از این دوران من گذشته ولی هنوز وقتی یادش می افتم احساس خفگی میکنم... میگذره... خیلی سریع تر از آن چیزی که فکرش را بکنی!
پاسخ:
آره میگذره :( به طرز باور نکردنی میگذره!!

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">