کار!
هورااااااااااااااااا
دیشب دوست داداشم یه شرکتِ معتبر و پژوهشیِ هوش مصنوعی و بینایی ماشین تو شهرک علمی تحقیقاتی رو بهم معرفی کرد و گفت امروز زنگ بزنم.
امروز
زنگ زدم.یه خانومِ خوش برخوردی جواب داد و مشخصاتمو پرسید و دانشگاهم رو!
2ساعت بعد زنگ زد و گفت عصر برم شرکت تا مدیر پروژه باهام صحبت کنه.
دیروز داداشم برای مصاحبه رفته بود اونجا و تو زمینه بینایی ماشین قرار شده بود باهاشون همکاری کنه.
من تا واردِ شرکت شدم خانومه فهمید که خواهرِ داداشمم از رو شباهتِ ظاهری خیلی زیادمون!
تا
مدیر پروژه بیاد یه آقایی باهام صحبت کرد و واحدهایی که گذروندم رو پرسید و
کارهایی که بلدم رو!زبانهای برنامه نویسی و نرم افزارها و زمینه های مختلف
کاری رو...
بعد اون خانومه واسم چای آورد!
مدیر پروژه که اومد نشست
ازم یه سری سوال پرسید و باهام صحبت کرد و اینها. بعد اونم هم از رو اسم
دانشگاهم و هم از رو چیزهایی که بلد بودم کلی ذوق کرد و اینها!
قرار شد از شنبه برم سرِ کار
موقع اومدن، آقای مدیر پروژه کلی ازم تشکر کرد که بهشون پیوستم اصلا یه جوری برخورد می کردن آدم دچارِ خود خفن پنداریِ مفرط می شد اصلا
بعد اومدم خونه به داداشم اس ام اس زدم که "همکار شدیم "
بعد زنگ زد با هم صحبت کردیم تازه از حرفهاش فهمیدم اون خانومی که رفت واسه من چای آورد مدیرعامل شرکته
اصلا خیلی باحال بود
خلاصه کلییییی خوشحالم!
پ.ن: البته بیشتر حالت کارآموزی داره چون سابقه کار ندارم که :)
- ۹۲/۰۴/۱۲