دیشب مامان و بابا رفتند. همیشه رفتنشان از تهران خیلی برایم سختتر است از آمدن خودم از اصفهان. به مامان گفتم: منو جا میذارین میرین؟ مامان گفت: تو مارو جا گذاشتی اومدی اینجا...
تمام دیشب آشفته بودم و نتونستم درست بخوابم. چون مامان و بابا و برادر کوچکترم در راه بودند. تازه فهمیدم شبهای تهران آمدنم مامان چه حسی دارد...
خوابگاه جدید را تحویل گرفتم. خوابگاه سارا، خیابان سعادتآباد، اتاق ۳۱۲.
اینقدر اینجا تمیز و خوب و قشنگ و راحت هست، که دلم نمیخواد برم دانشگاه! :)) خیلیییییی هم دوره! چند تا عکس از خوابگاه جدید آپلود میکنم!
بچه که بودم، ابتدایی و حتی قبلترش، کارتون جودی آبوت را خیلی دوست داشتم. تو جودی آبوت خوابگاههاشون یه جور خوبی بود. میز تحریر داشت و یه حالت استقلال داشت و ... . از همون موقع اون تصاویر تو ذهن من ثبت شد به عنوان خوابگاه و خیلی خوشم میومد همیشه که تجربهش کنم. تمام بازیهای زمان کودکیم هم با شبیهسازی محیط خوابگاه میگذشت به نحوی که تو ذهن خودم ساخته بودم! به هرحال بعد از اینکه اومدم دانشگاه اون تصاویر کلا نابود شد :)) امروز که اومدم خوابگاه یهویی شوکه شدم. خوابگاه الانم تقریبا چیزی هست تو مایههای تصورات کودکیم... خیلی خوشحالم از این بابت. قشنگ انگیزهی درس خوندن پیدا کردم هرچند که خیلییییی دوره واقعا خوابگاه از دانشگاه :دی
ظهر رفتم یه گشتی بیرون زدم و اطراف رو شناسایی کردم.نونوایی هم پیدا کردم. هم نونایی فانتزی و هم تافتون و سنگک. البته رفتنش راحته و برگشتنش سخت :دی چون شیب خیابونهای اینجا خیلی زیاده. اما خب واقعا جای خوبیه برای زندگی این منطقه. قشنگ هم هست و هوای خوبی هم داره. البته فکر کنم زمستان سختی در پیش داشته باشم :دی
سعی میکنم به این دور بودن دانشگاه از خوابگاه و به عوضش قرار گرفتن خوابگاه در یه منطقهی کاملا مسکونی و مختص زندگی به چشم یه فرصت نگاه کنم. انگار که مثلا دارم زندگی میکنم واسه خودم اینجا... یه زندگی خیلی فراتر از زندگی فقط خوابگاهی...
باید یه کم برنامه بریزم برای سبک زندگی جدیدم در دوران ارشد. دیگه قرار نیست مثل لیسانس باشیم تو این چند سال. باید برنامه بریزم برای خودم.
راستی انتخاب واحد هم کردیم و چون مدیر گروهمون نذاشت درس سختی که میخواستم رو بردارم یه درس بسیار مزخرف به جاش برداشتم...
درسام الان اینهاست: الگوریتم پیشرفته- بازیابی هوشمند اطلاعات- دیتابیس پیشرفته.





پ.ن: تشک، پتو، بالش و ۲ دست ملحفه سفید روی تخت و روی بالش و چراغ مطالعه رو خودشون به هر نفر دادن.
پ.ن ۲: این عکسارو قبل از مرتب کردن اتاق گرفتم. الان اتاق خیلی خوشگلتره ولی حال ندارم دوباره عکس بگیرم :))