دوستی
بعضی از دوستامو واقعا خودم هم نمیدونم از کجا آوردم! یعنی بعضی از دوستام چنان ضربههایی به صورت متناوب به من وارد میکنن که خودم میمونم چرا واقعا؟! چرا باید با این آدم دوست باشم؟! و خب جالب اینکه با همین آدما دوستیمو ادامه میدم و باز هم به صورت تناوبی ضربه می خورم ازشون!
فقط یکی از دوستای بسیار نزدیکم رو به صورت ناخودآگاه گذاشتم کنار و باهاش غریبه شدم...اونم دلیلش این بود که فهمیدم تا چه اندازه دوروئه و معتقدم باید از آدم دورو ترسید.
واقعا یه سری دوستهایی دارم من که دور انداختنشون میتونه کلی حالمو بهتر کنه اما اینقدر احمقم که میچسبم به خاطرهها و به خاطر یه سری خاطرهی خوب نمیتونم ازشون دل بکنم. یه موقعهایی حس میکنم خاطره یه جور دارایی پنهان خانمانبراندازه!
یعنی واقعا یه سری آدما رو باید روشون تابلوی «به من نزدیک نشوید خطر دوستگرفتگی!» بزنن.
دوستای خوب آدم برن خارج، نصف اونایی که موندن هم این ریختی باشن خیلی سخته!
موقعی که دوستام به اتفاق هم رفتن شریف و من تک و تنهای تنها اومدم تهران، واقعا نمیتونستم درک کنم چرا؟ چرا من باید یهو این همه تنها بشم؟ اما همون تنها شدنه بهم این مهارت رو داد که با آدمای جدید و بسیار بسیار متفاوت ارتباط برقرار کنم و یاد بگیرم تو هر محیطی از صفر شروع کنم... . الانم که دوستای نزدیکم یا رفتن خارج یا میرن شریف و با غریبهترینها یا حتی آزاردهندهترینها میمونم، حتما قراره درس جدیدی بگیرم و مهارت جدیدی کسب کنم. به هرحال از این چلنج جدید هم استقبال میکنم و باهاش سرِ جنگ ندارم :)
خاطرهها...من فکر میکنم باید خاطرهها رو پشت سرگذاشت تا بشه با چیزهای جدید روبهرو شد. وقتی آدم گیرکنه تو خاطرههای خوبش از دوران قبلی، نمیتونه با دوران جدیدش کنار بیاد. من اگر گیر میکردم تو خاطرههای دوران رباتیکی بودنم، نمیتونستم کنکور بدم. اگر گیر می کردم تو خاطرات خوب دبیرستانم نمیتونستم با دانشگاه کنار بیام. حالا اگر گیر کنم تو خاطرات خوب این ۴ سال کارشناسیم، نمیتونم با شرایط جدید کنار بیام... خاطرهها رو باید حفظ کرد ولی نباید بهشون اجازه داد که دائم تو ذهن آدم جولان بدن و کنترل آدم و ذهنش رو به دست بگیرن. باید از خاطرهها گذشت...
- ۹۴/۰۶/۰۶
من هم دوستهام را تاجایی که میشد نگه میداشتم. ضربه میزدن و نادیده میگرفتم تا اینکه یکیشون از ضربه رد کرد دیگه! نمیدونم بگم چه کرد:)))
و در کمال ناباوری همه اطرافیان یهو رابطم را باهاش قطع کردم. البته بازم شهامت ابراز ناراحتیم را نداشتم ها. متاسفانه.... ولی حداقل شهامت پیدا کردم بیش از این ازش لطمه نخورم و خوشحالم.
خیلی هم خوبه با افراد جدید جاشو پر کردم ;)