Life Events
روزهای عجیبیست. هرروز با ترس و لرز صفحهی فیسبوکم را باز میکنم و با لایفایونتهای فرندهای فیسبوکیم مواجه میشوم. دوستهای دور و نزدیک.
تمام تایملاینم این روزها پر شده از Moved to kharej(!) ها!! و چند تایی هم Got Engaged و چندتایی هم هر دو همزمان. در ۱ ماه اخیر ۴ نفر از دوستانم هر ۲ این لایفایونتها را داشتهاند.
در کشاکش تلاش برای هضم کردن رفتن دوستانم و هی پشت سر هم ازدواجکردنهایشان، لایفایونت جدیدی به کوه لایفایونتهای هضمنشدهی دوستانم برایم اضافه شد!! خبر تولد پسر دوست عزیزم که حتی از بارداریش خبر نداشتم...بسیار بهتزده شدم. ۲تا از دوستان عزیز دانشگاهم تا حالا مادر شدهاند. یکی اردیبهشت ماه و در شب میلاد حضرت علی(ع) و دیگری در شهریور ماه و در شب ولادت امام رضا(ع). یکی از دوستان سالبالایی دوران دبیرستانم هم امروز در دومین سالگرد ازدواجش، نوشته بود که منتظر تولد فرزندشان هستند...
حجم این لایفایونتها برایم خیلی سنگین بود! ازدواج. مهاجرت. ازدواج و مهاجرت توامان. تولد فرزند.
اما همهی اینها به کنار...لایفایونتی هم هست که پایانبخش همه چیز هست... چیزی که تمام لایفایونتهای گذشته را به سخره میگیرد...مرگ...داشتم فکر میکردم چقدر جالبتر بود اگر سیاوش میتوانست بعد از مرگش بیاید و لایفایونت مرگ بگذارد(عجب پارادوکس تلخی...)و نه فقط سیاوش...در ۴ ماه اخیر چهارمین جوان همسن وسال دوروبرم بود که اگر ممکن بود باید این لایفایونت را با بقیه به اشتراک میگذاشت...
و میدانید؟ کلکسیون لایفایونتهای این مدت اخیرم تکمیل شد با این اتفاقات...
یکی میرود خارج. یکی داشته میرفته خارج اما چند روز زودتر به واسطهی مرگ متوقف میشود. یکی هم تازه متولد میشود...
عجب دنیای عجیبیست... امیدوارم بتوانم خیلی زود با تمام این لایفایونتها کنار بیایم...
پ.ن: دوستان عزیزم... وبلاگهایتان را چک میکنم و تمام پستهایتان را خواندهام...امیدوارم این که کامنت نگذاشتهام را به معنای سرنزدن یا بیوفایی تعبیر نکنید. (سعیده، الهه، هادی) کمی ناخوشاحوال و گیج بودم این روزها... نای کامنت گذاشتن نداشتم. به زودی به حالت طبیعی برمی گردم :)
- ۹۴/۰۶/۰۵
:دی :دی