۳۱
شهریور
چقدر حس متفاوتی دارد اینکه یک روز با صدای مامان بیدار شوی و بروی دانشگاه! سر میز صبحانه همه چیز آماده باشد و با نگاه مادرت صبحانه بخوری و در میان شوخیها و خندههای برادرهایت...
خیلی حس متفاوتی بود...
اینکه وقت از خواب پریدنهایم مادرم بود که آرامم کند...
حیف که فقط یک روز بود ولی...
xخوبیم، شکر!