این ترم نظریهی گراف برداشته بودم به عنوان درس اختیاری. استاد درس، استاد جوانی بود که صبح روزی که آمد سر اولین جلسهی کلاس ما، تازه از آمریکا رسیده بود ایران! کارشناسی و کارشناسی ارشد مخابرات شریف بود و بعد با معدل ۴ از ۴ phd برق و کامپیوتر گرفته بود از ویرجینیاتک و به محض تمام شدن درسش هم برگشته بود ایران!
کلاسش با تمام کلاسهایی که این ۸ ترم داشتم، متفاوت بود. کاملا به من حس کلاسهای المپیاد کامپیوتر دبیرستان را القا میکرد که سرشون با علاقه میرفتیم وسعی میکردیم همه با هم فکر کنیم و لذت ببریم.
چند روز پیش نمرات خاممون رو دادند و به همراهش یک ایمیل خیلی قشنگ به سبک ایمیلهای انتهای ترم درسهای coursera فرستاده بودند. با وجود اینکه اصلا نمرهم خوب نبود ذرهای از خوشحالیم برای پاس کردن این درس کم نکرد. بعد هم خواسته بودند که انتقادات و پیشنهادهامون رو مطرح کنیم که من هم ایمیل زدم و گفتم و ایشون خیلی خوب و قشنگ جوابم رو دادند.
امروز هم رفته بودم برگهی امتحانی خودم و دوستم رو ببینم. برامون شکلات هم گذاشته بودند که میریم برگهمونو ببینیم قندمون نیفته :)))))
بعد داشتم فکر میکردم یک استاد چقدر میتونه اثرگذار باشه.
چند وقت پیش یک روز رفتم سر کلاس و هیچ کس نیامده بود! من بودم و استاد :دی کمی باهام حرف زدن درمورد کنکور و انتخاب رشتهم. گفتم بهشون که موندم بین تهران و شریف کدوم رو انتخاب کنم. بعد با یه حالت خاصی پرسیدن: واقعا شک دارین!؟ و خب من شروع کردم به توجیه کردن و گفتن از نکات مثبتی که تو تهران مد نظرمه... که بچهها اومدن سر کلاس و گفتوگومون نیمه کاره موند. من هم فکر کردم به اینکه خب ایشون شریف درس خوندن دارن میگن صد درصد شریف بهتره دیگه...و یه کم ته دلم از انتخابم ناراحت شدم.
امروز ازم پرسیدن که کجا رو انتخاب کردی؟ و گفتم تهران. گفتن خیلی خوشحالم. مطمئنم پشیمون نمیشی. من خیلی متعجب و گیج شدم! گفتم واقعا؟! گفتن آره البته شریف میزدی از این نظر خوب بود که بری ببینی اونجارو و بفهمی چقدر تهران خوبه! خیلی تعجب کردم. پرسیدم مگه اون روز شما نگفتین واقعا شک داری وقتی گفتم بین تهران و شریف شک دارم؟! گفتن چرا دیگه. منظورم همین بود. اینکه آدم این جو تهرانو چرا باید ول کنه بره شریف؟!
تازه فهمیدم که من از حرفها اون چیزی که مد نظر خودم بود رو برداشت میکردم!
گفتم دکتر س. هم میگفتن که تهران جو بین اساتیدش خیلی بهتره. بعد خندیدن و گفتن جو بین اساتید که اصلا هیچی... همین جو بین دانشجوها. اصلا قابل قیاس با شریف نیست تهران! گفتن من کارشناسی و ارشدم که تمام شد از شریف، تصورم این بود که هرکس درس بخونه همین شکلی میشه که تو شریف بودن آدما. گفت وقتی رفتم آمریکا و همدانشگاهیهایی رو دیدم از تهران و امیرکبیر و بهشتی، دیدم که چقــــــــــــــــــدر تهرانی ها شادتر و نرمالتر و سالمترن از بقیه. هم از نظر روحی هم از نظر اخلاقی! بعد گفتن شما نمیدونین تو شریف ما چه موجوداتی داشتیم...یه مشت روانی که من مثلشون رو هیچ جا ندیدم! خندهم گرفته بود قشنگ! بعد گفتن که البته اینو به بچههای شریف بگین ناراحت میشن و تکذیب میکنن ها! ولی بعداها وقتی کنار آدمهایی از بقیهی دانشگاهها قرار بگیرن میفهمن که این حرفها درسته. بعد گفتن که برای هیئت علمی شدن هم، انتخاب اولشون تهران بوده، بعد شهید بهشتی، بعد امیرکبیر و دست آخر شریف :دی
بعد تهش گفتن اصلاااا نگران نباش! اصلا پشیمون نمیشی از این انتخابت.
منم با یه حالت اطمینانطور همراه با انرژی مثبت خوبی اومدم بیرون :) و هی دارم به این فکر می کنم که چند بار دیگه تو زندگیم این کارو کردم؟! اینکه از حرف یه نفر واسه خودم برداشت شخصی بکنم؟ الان نکته اصلا شریف و تهران نبود ها... نکته همین برداشتهای شخصیه ماست از حرفهای همدیگه...
(محاسبات عددی!)
پ.ن۲:همهی امتحانها تمام شد و هنوز اطلاعیهی انبار تابستانی و خوابگاه تابستانی رو ندادن!!!