خوابگاه‌نوشته‌ها

خوابگاه‌نوشته‌ها

تا ۷ سال قبل برای من فقط یک "هم" معنی داشت و آن هم هم‌وطن بود! می‌فهمیدم که در غربت چقدر وطن می‌تواند بشود نقطه‌ی مشترک و پیدا کردن یک هم‌وطن چقدر می‌تواند لذت‌بخش باشد! از وقتی خوابگاهی شدم، "هم"های جدیدی برایم معنا پیدا کرد!شاید برای کسی که زندگی خوابگاهی را تجربه نکرده باشد، "هم اتاقی" هیچ مفهومی نداشته باشد!می خواهم اینجا خاطرات "هم اتاقی" بودنم را بنویسم...

بایگانی
پیوندها

مشهد

دوشنبه, ۳۰ بهمن ۱۳۹۱، ۰۷:۴۵ ب.ظ

بالاخره موعد سفر رسید...

همه دوستان من می دونن که من فقط یه بار و اون هم 8سال پیش رفتم مشهد...

و همه هم میدونن که تا حالا چقدر دلم می خواسته برم و هی نمی شده...

اما حالا دیگه موعدش رسیده...

فردا ان شاءالله عازمیم:)

یه دنیا خوشحالم...و بی تاب و مشتاق...

و چقدر هم که نیاز دارم الان تو این موقعیت...

هم اتاقیام هم از خودم خوشحال تر که بالاخره من دارم می رم مشهد...امید همه شون اینه که برم و وقتی بر می گردم حالم خوب شده باشه...

چون از این چند روز من خسته شدن که همه ش حالم بد بوده و افسرده بودم...

الان باید به همه دوستهام اس ام اس بزنم و حلالیت بطلبم...


:)

چقدر بی قرارم...

  • مهسا -

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">