اوضاع خوابگاه!
مینویسم تا این روزها هم ثبت شوند و بروند جزء خاطراتی که باید ازشان درس گرفت هرچند تلخ باشند...
کوی دانشگاه تهران احتمالا جزء بدترین و مزخرفترین ارگانهاییه که باهاشون سر و کار داشتم. مشتی آدم بیوجدان رو جمع کردن دور هم و اسمشون شده کوی دانشگاه...
سیاست جدیدشون گویا انداختن بچهها به جون همدیگهست!
هنوز به شبانههای ما خوابگاه ندادن و هنوز آوارهن. در حالی که خوابگاه به اندازهی همهشون جای خالی داره. این در حالیه که دانشگاه تهران بخشنامه داره که به دانشجوهای دختر شبانه خوابگاه بدن و بچهها به پشتگرمی این بخشنامه ثبت نام کردن.
حالا یه سری بچهی ورودی روزانه اومدن خوابگاه که فکر میکنن حق ریاست دارن و حق دارن درمورد همه چیز نظر بدن و دخالت کنن تو همه چی. به شدت حقبه جانبن. دیشب یکیشون اومده بود و اصرار داشت که هماتاقی منو بیرون کنه و بیاد اتاق ما با من هماتاقی بشه و هرچی براش توضیح میدادیم که کلی اتاق تو این طبقه هست که فقط یه نفر توشونه و میتونی بری تو اون اتاقها اصرار داشت که من روزانهم و من تعیین میکنم که تو چه اتاقی باشم!!! لابد اونا که تکی هستن، اینقدر بد بودن که هماتاقیشونو فراری دادن!!!! هی میگفت من روزانهم اون شبانهس باید بره!! میگفتم ببین تو اگر اونو بیرون کنی منم جمع میکنم وسایلم رو و میرم فاطمیه. میگفت مگه من یزیدم؟! میگفتم خب ما میخوایم با هم باشیم! میگفت نه اون شبانهس من روزانهم میخوام بیام اینجا!! و نکته اینکه اتاق من اصلا اتاق پرفکتی هم نیست! آفتابگیر نیست و به شدت سرده. از هر سه جملهی این دختر یکیش این بود «من روزانهم!» و بعد اصرار داشت که اصن بیخود به شبانهها خوابگاه دادن قرار نبوده بدن! بعد ما بهش میگفتیم ببین ما نمیگیم که به تو خوابگاه ندن به شبانهها بدن! ما فقط می گیم وقتی یه تعدادی اتاق خالی وجود داره چرا میای یه نفر دیگه رو بیرون میکنی؟! و باز میگفت من روزانهم...
مورد بدتر از این کسی که اومده بود هماتاقی من رو بیرون کنه، هماتاقی یکی دیگه از دوستای شبانهمه که طرف ترجیعبند حرفاش اینه:«من روزانهم، استریتم!» (استریت به معنی اینکه بدون کنکور اومده ارشد) در این حد که پنجره رو وقتی دوستم باز میکنه میره میبنده و میگه «من استریتم، تو شبانهای. پس من تصمیم میگیرم پنجره باز باشه یا بسته»!
و خب من نمیدونم یه دختر ۲۳-۴ ساله چطور چنین جملاتی رو میتونه به زبون بیاره و چطور میتونه اصلا به ذهنش برسه همچین حرفهایی...
از بیوجدانی و بیشعوری مسئولان کوی که بگذریم، نمیدونیم این بیشعوری نهادینهشده در دانشجوها رو باید کجای دلمون بذاریم...
- ۹۵/۰۷/۱۳