بزرگ شدن
دیروز ریحانه رو دیدم بالاخره بعد از بیشتر از ۱ سال. دوست عزیز ۱۱ ساله... از اول راهنمایی تا الان. چقدر باورم نمیشه که این همه بزرگ شده!! حرفها و عقاید اون موقعهاش رو که بهش یادآوری میکردم متعجب میشد کاملا و باورش نمیشد این حرفهارو میزده!!
کی بزرگ شدیم ما آخه این همه؟!
کی؟
لعنت به زمان که هی میگذره و ما ازش عقب میمونیم!
دیروز وقتی این بچههای راهنمایی رو دیدم که چقدر کوچولو بودن با اون «خانوم، خانوم» گفتنهاشون، دلم برای خودِ بچهمدرسهایم تنگ شد...
لعنتی! آخه ما کی این همه بزرگ شدیم؟! امشب عروسی یاسمنه!! وات؟! یاسمن؟! نه آخه واقعا! یاسمن؟!
منا داره برمیگرده انگلیس که مستر بخونه. ریحانه و آنا هم که ... .
یه سری clear book با طرحهای خوشگل عروسکی برای بچهها خریده بودن که بهشون بدن! اضافههاشو به ما هم دادن. هیچکی ذوق نکرد اندازهی من. همه به نظرشون میومد که برای سنمون مناسب نیست. ولی من کودک درونم خیلی فعاله گویا! بینهایت ذوق کرده بودم!
د آخه لعنتی! بچه بودیم که! درمورد چیزی غیر درس حرف میزدیم ما با هم؟! وای :| غیرقابل تحمله برام این شرایط...
- ۹۴/۰۵/۲۹