به پایان آمد این دفتر، حکایت همچنان باقیست...
۴ سال پیش، روزی که با بابا آمدم دانشگاه برای ثبتنام، وقتی بابا ازم خداحافظی کرد که برگردد اصفهان و من به همراه «همیارها» برای اردوی ورودی بروم، یکدفعه وحشتزده شدم. ترسیدم! خوب خاطرم هست! ایستاده بودم جلوی سردر و از عظمتش و عظمت غربتی که بعد رفتن بابا بر سرم هوار میشد، وحشت کرده بودم. انگار یک عضو بدنم را قطع کرده باشند. قلبم را شاید... ترسیده بودم. وقتش بود که روی پای خودم بایستم. اما آیا واقعا، وقتش بود؟!
چند روز بعد که وقتی با مامان و خاله وسایلم را آوردیم خوابگاه، وقتی راهروهای قطار مانند ساختمان ۷۲ را دیدم، یکدفعه احساس کردم دارم بیپناه میشوم. انگار بعد از ۱۸ سال پناهم را از روی سرم کشیده باشند و پرتم کرده باشند به دنیای واقعی آدم بزرگها و بهم گفته باشند: «زنده بمان!». آن روز برای اولین بار به تصمیمم شک کردم. به تصمیم از خانواده دور شدنم. اما راه بازگشتی نبود. پس باید ادامه میدادم...
آن روزهای سخت، آن روزهای سخت دور، آن روزهای سخت دور بیپناه که شبهاش را تا صبح اشک میریختم، هرگز هرگز فکرش را هم نمیکردم که به فاصلهی ۴ سال، یک شب تا سحر که وسایلم را جمع میکنم، اشک بریزم و از در و دیوار فیلم بگیرم و با خودم بگویم:«تمام شد...» و مطمئن باشم که ۴ سال قبل درستترین تصمیم را گرفتهام...
و حقیقت این است که زندگی، از برهههای زمانی تشکیل شده. هر برههی زمانی برای خودش یک سری آدمها و خاطرات را به همراه میآورد. وقتی هم که گذشت، گذشته... باید با این گذشتنها کنار آمد...
چند سال قبل وقتی از رباتیک خداحافظی کردم همین حس را داشتم. وقتی از دبیرستان خداحافظی کردم تا مدتها فقط خاطراتش را در ذهنم مرور میکردم و دانشگاه، آدمهاش و اتفاقات را پس میزدم.همین هم باعث شد که از ۲ ترم اول دانشگاه چیزی به جز مقادیر زیادی اشک و آه به خاطر نداشته باشم. حالا هم اگر بخواهم بمانم در خاطرات این ۴سال دانشگاه و خوابگاه، مثل یک باتلاق اسیر خاطرهها میشوم و هی در خودم بیشتر فرو میروم و باز برههی بعدی زندگیم را تبدیل به تلخی میکنم...
هرچه که بود، این ۴سال طلاییترین روزهای این ۲۲ سال عمرم بود. پر از خاطرات تلخ و شیرین. پر از آدمهای دوستداشتنی.
«چمران» را هرگز فراموش نخواهم کرد. جایی که برایم یک دنیا خاطرات خوب ساخت...
اتاق ۲۰۵ ساختمان ۷۲.
اتاق ۳۱۲ ساختمان فیض.
اتاق ؟؟؟ ساختمان ۷۱.
اتاق ۲۱۳ ساختمان فیض...
- ۹۴/۰۴/۰۳