یا ایها الانسان ما غرک بربک الکریم؟
یه وقتایی آدم فکر میکنه همه چیز رو سنجیده. فکر میکنه همه چیز دست خودشه. یادش میره خودش هیچی نیست. خودش هیچی نمیدونه. آدم یه وقتایی توهم میزنه فکر میکنه میتونه همه چیز رو اندازه بگیره. فکر میکنه میتونه همه چیز رو خودش تنهایی درنظر بگیره و با احاطهی کامل به همه چیز تصمیم بگیره یا انتخاب کنه. آدم یه وقتایی خیلی به خودش مغرور میشه و فکر میکنه محور عالمه و همه چیز باید در راستای خواستش پیش بره.
و این نیست. واقعا نیست. گاهی همه چیز رو به زعم خودمون میشینیم در نظر میگیریم و انتخاب میکنیم و تصمیم میگیریم. و بعدتر نتیجه یه چیز دیگه درمیاد. یه چیز خیلی متفاوت. چون یه چیزهایی اون وسط بوده که ما نمیتونستیم ببینیم و در نظر بگیریم. چون دست ما نبوده. دست کس دیگری بوده. کسی که به همه چیز احاطه داره. از همه چیز آگاهه.
اون یه وقتایی که میرسه مفهوم توکل رو هم یادمون میره. با خودمون میگیم:من که همه چیز رو در نظر گرفتم! من که با همه مشورت کردم. من که از عقلم استفاده کردم. من که... و یادمون میره مرحلهی آخر رو...
و شَاوِرْهُمْ فِی الأَمْرِ فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَکَّلْ عَلَى اللّهِ إِنَّ اللّهَ یُحِبُّ الْمُتَوَکِّلِینَ.
و با آنها درکارها مشورت کن، سپس تصمیم بگیر و سپس بر خدا توکل کن. همانا خداوند توکلکنندگان را دوست دارد...
مرحلهی توکل رو یادمون میره خیلی وقتها...
پ.ن: بدیهیه که مخاطب پست خودمم...
پ.ن۲: اشک میریزم به حال خودِ نامتوکٌلم...
پ.ن۳: باز هم دارم تو یه امتحان دیگه شکست میخورم...
- ۹۴/۰۲/۲۸