کنکور-تکمیلی
روزهای سخت و عجیبی گذشت این چند روز تو خوابگاه! یه سری آدم که یه لنگه پا منتظر نتیجه ی کنکور بودیم! گفته بودند نتایج ۲۲م میاد ولی ما ۲۱م از ساعت ۶ بعدازظهر منتظر بودیم. خیلی شب عجیبی گذشت برامون! همه منتظر بودن. به خصوص که ساختمون ما ساختمون سال آخریهاست و اغلب بچه ها کنکور داده بودند. یهو یه نفر میپرید وسط حیاط میگفت نتایج اومد و همه سکته میکردیم و بعد میفهمیدیم چرت گفته! کلا خل و چل زیاد بود اون وسط :))
به هرحال اون شب ندادن نتایجو و صبح دیروز زدن که ساعت ۹ شب به بعد میاد. باز ما همه تو استرس و تب و تاب... رفتیم دانشگاه و برگشتیم و هنوز نداده بودن. نشستیم تو اتاقمون با سعیده و مهزاد و صدیقه منتظر! ۲ شب پیش قرار گذاشته بودیم که هرکس رتبهش بهترین شد برای کل اتاق پیتزا بگیره شبی که نتایج اومد :)) من و سعیده و مهزاد که کنکور داده بودیم و تو تب و تاب اعلام نتایج بودیم. ولی صدیقه خوشحال بود چون در هرحال پیتزا رو میگرفت از یکیمون. :))
نزدیکای ساعت ۸ بود. مهزاد داشت واسمون یه چیزی تعریف میکرد که یهو دوستم پی ام داد که نتایج اومده. من داد زدم گفتم اومد. مهزاد در یک واکنش عجیب گفت: داشتم حرف میزدم خب!!!! الان بقیهشو بگم؟! یعنی من مونده بودم تو عکسالعملش!!! من داشت دستم میلرزید و قلبم میومد تو دهنم و اون... :)))))) به خصوص آخه دفعه ی اول بود که من میخواستم نتیجهمو خودم ببینم. سر کنکور کارشناسی هر دو تا نتیجه رو برادرم زودتر پرسیده بود از طریق یه دوستی تو سنجش.
اطلاعات رو وارد کردم و طبق بارهای قبل به جای جستوجو گزینهی پاک کردن(جدید) رو زدم :)))) و عصبانی شدم که چرا نمیاد هیچی :دی به هرحال نتایج اومد و من ناباورانه به رتبهم خیره شدم و بعد جیع زدم و به بابا زنگ زدم و مامان و خوشحال شدن کلی... و این همهی چیزی بود که من میخواستم :)اینکه خوشحال شن مامان و بابام :)
مهزاد هم ۵ شد و رفت برامون پیتزا خرید. سعیده هم خیلی خوب شد. کلا اینکه دیشب شب خوبی شد برامون و جزء خاطرات خوبمون ثبت شد :)
به خصوص که اکثر دوستام رتبههای خیلی خیلی خوبی آوردند و تعداد کمیشون متاسفانه نتونستن نتیجهی خوبی بگیرن که برای اون عدهی کم عمیقا ناراحت شدم ولی معتقدم قطعا توش یه خیر و صلاحی بوده.
نکتهی بسیار عجیب درمورد نتیجهی من این هست که من برای کنکور هوش مصنوعی میخوندم و از ۳ سال قبل میگفتم من هوش میخوام :)) بعد ۱ ماه مونده به کنکور فهمیدم اون چیزی که دوست دارم تو دانشگاه ما جزء هوش نیست و جزء نرمه. (ولی بقیهی دانشگاهها جزء هوششون هست.) و کلی ناراحت شدم که چرا نرمافزار نخوندم. این غصه رو باخودم تا همین دیروز که نتایج بیاد حمل میکردم!!! و در کمال ناباوری رتبهی نرمافزارم خیلی خوب شد و اتفاقا رتبهی هوش مصنوعیم زیاد جالب نشد نسبت به توقع خودم :دی :)
از خدا واقعا ممنونم...واقعا...
پ.ن: بعد از اومدن نتایج با یکی از بچههای دانشگاه که خیلی رتبهش عالی شده حرف زدم و واقعا از خودم و دید بسته و احمقانهم خجالت کشیدم... واقعا چیزهای مهم تری تو زندگی وجود دارن. ولی اعتراف میکنم از رتبهم خوشحال شدم. هرچند کوچک و بیاهمیت. همهی این چند ماه استرس داشتم که نکنه بد بشم و بخوام رتبهی بد رو تلفنی به مامان و بابام خبر بدم...
- ۹۴/۰۲/۲۳