خستهم از آدمها
گفتگوی معمول این روزهای من:
اون:سلام. چقدر وقته ندیدمت. خوبی؟
من: مرسی خوبم. اینقدر واحدام زیاده که همش سر کلاسم. واسه همین نمیبینیم
اون:اپلای کردی دیگه؟
من: نه.
اون: سال دیگه اپلای میکنی؟
من: نه.
اون: پس چی؟!!
من:کنکور دادم.
اون:
چراااااااااااااااااا؟
من: چون آمادگی رفتنو نداشتم.
اون: خیلی احمقی.
و فحشهای زیاد دیگر...
اون: نمیبینی شرایط اجتماعی رو؟! خیلی داره اینجا بهت خوش میگذره؟!
من:
من اگر برم هم برمیگردم ها! من برای فرار از شرایط اجتماعی که در باقی
موندنش نقش دارم صددرصد با سکوتم، به فکر اپلای کردن نیستم ها!صرفا اهدافم
علمیه!
اون: بس که خری!
و
من هنوز در حسرت اینکه یه نفر به جای اینکه ازم بپرسه چرا اپلای نکردی؟
بگه چه خوب که خودت راضیای از کاری که داری میکنی و راهی که داری میری.
یا بپرسه برنامهت چیه برای زندگیت... یا ...
خسته شدم راستش دیگه
از جواب دادن به این سوال انرژیخور... فکر کنم تا حالا فقط یه نفر بوده که
باهام بحث نکرده دراین مورد و به عنوان یه fact پذیرفته این تصمیم منو.
- ۹۴/۰۱/۳۱