دحوالارض
آخ اگر بدونین تو خوابگاه دورهمی افطار کردن چه حالی میده...
:)
مرسی از شبنم و دینا و کبری عزیز که من رو که تنها بودم تو اتاق دعوت کردن برم پیششون با هم افطار کنیم :) هرکی یه چیز کوچولو درست کرده بود... با همون چیزهای کوچولو در حد انفجار سیر شدیم :))
ولی این تشنگی که امروز من تجربه کردم، باعث شد واقعا حس کنم معجزهست که تو تابستون که ماه رمضون میافته خدا بهمون توان روزه گرفتن میده...واقعا معلوم نیست چه جوری از پسش برمیآیم!!!
پ.ن: حال من به قدری اسفناک و بد بود که موقع درست کردن املت یادم رفته بود زیر گاز را روشن کنم و منتظر بودم تخممرغها سفت شوند :)) دستم حتی به قدر روشن کردن کبریت هم جان نداشت... امروز خیلی از اینور به آن ور رفته بودم و حسابی بیحال شده بودم! ضمن اینکه دیروز ظهر ساعت۱۱ ناهار خورده بودم تو دانشگاه!! و بعد هیچی نخورده بودم تا شب که یک عدد سیبزمینی آبپز خوردم!! همین!! (سیبزمینیها از زمین شبنم اینا بود :) )
+حیف که یادم رفت عکس بگیرم از سفرهمون...
- ۹۳/۰۶/۳۰