خوابگاه‌نوشته‌ها

خوابگاه‌نوشته‌ها

تا ۷ سال قبل برای من فقط یک "هم" معنی داشت و آن هم هم‌وطن بود! می‌فهمیدم که در غربت چقدر وطن می‌تواند بشود نقطه‌ی مشترک و پیدا کردن یک هم‌وطن چقدر می‌تواند لذت‌بخش باشد! از وقتی خوابگاهی شدم، "هم"های جدیدی برایم معنا پیدا کرد!شاید برای کسی که زندگی خوابگاهی را تجربه نکرده باشد، "هم اتاقی" هیچ مفهومی نداشته باشد!می خواهم اینجا خاطرات "هم اتاقی" بودنم را بنویسم...

بایگانی
پیوندها

My Lovely Sticky Notes!

دوشنبه, ۱۳ مرداد ۱۳۹۳، ۰۸:۳۲ ب.ظ


دسک‌تاپم هستن ایشون :دی

  • مهسا -

نظرات  (۷)

:)))
  • باران (رازی در منتهیٰ الیه مشرق)
  • خیلی وقت بود می‎خواستم دربارهٔ رفتارهای آقایان محترم این مطلب را بنویسم. امّا دست بر قضا همین که تصمیم گرفتم امروز بنویسمش، دیدم مصادف شده با ماجرای «طرح تکریم بانوان شهرداری تهران» که معرکه‎ای در حول و حوشش ساخته شده و از قضا به این درد دل من هم بی‎ارتباط نیست.
  • باران (رازی در منتهیٰ الیه مشرق)
  • وااااای!
    سرم گیج رفت!
    خدا صبرت بده!
    پاسخ:
    بس‌که ذهنم شلوغ و پلوغه! :دی
     من کلی کیف می کنم وقتی می بینم یه عالمه کار دارم که در اینده باید انجامشون بدم !
    +
    اون note "چرا من نمیخونم ؟! " ..
    چقدر این ُ پارسال از خودم پرسیدم .. سوال سختی هم هست لامصب!

    پاسخ:
    اون خیلی سوال سخت و بدیه... :(

    سرگیجه نمیگیری از این همه note؟ D: به نظرم بهتره یک لیست داشته باشی از کارهایی که به ترتیب باید انجام بشن و جلوی هر کدوم هم زمان بندی کنی. این طوری استرست کمتر میشه. و فقط به صورت خودکار کارها را انجام بدی و به چیز دیگه ای فکر نکنی حتی به عقب افتادنهای احتمالی از برنامه. فکر کردن در مورد ترتیب کارها و نحوه انجامشون را موکول کن فقط و فقط به وقت برنامه ریزی. وقت برنامه ریزی هم مثلا آخر هفته باشه. یا نهایتا هفته ای دو بار. فکر کردن و استرس آفت انجام کارهاست. وقتی داری کاری انجام میدی مثل روبات باش! فقط کار را انجام بده.

    پاسخ:
    بلی بلی :دی فقط مشکل اینه که الان ذهنم دقیقا به همین اندازه به هم ریخته‌ست! باید ذهنم مرتب شه تا بتونم درست برنامه‌ریزی کنم...

    :O

    :|

    پاسخ:
    :دی
    این یعنی الان اوضاع ذهنم هم به همین درهم و برهمیه!

    می توان دلتنگی  یک ابر را

    در بلور قطره ها ، بر شیشه دید

    می توان در قاب خیس پنجره

    چک چک آواز باران را شنید

    می توان لبریز شد از قطره ها

    مهربان و بی ریا و ساده بود

    می توان با واژه های تازه تر

    مثل ابری شعر باران را سرود

    می توان در زیر باران گام زد

    لحظه های تازه ای آغاز کرد

    پاک شد در چشمه های آسمان

    زیر باران تا خدا پرواز کرد

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">