هماتاقی عجیب!
قبلتر گفته بودم که هماتاقی دارم که این ترم خوابگاه را تمدید نکرده و نه تنها خودش هست بلکه خواهرش را هم مهمان میکند!!بعد من امروز کارتم را جا گذاشته بودم، خیلی شیک راهم نمیدادند:|
امروز اتاق عاطفه بودم که فاطمه زنگ زد و گفت برایش یک جفت دمپایی ببرم دم در!!!!! من هم از همهجا بیخبر برایش از عاطفه دمپایی گرفتم و بردم!
بعد دیدم که فاطمه وسایل و چادرش را به چند نفر دخترهای دم در سپرد تا برایش بیاورند تو. جورابهایش را درآورد و دمپایی پوشید. روسریش را شل کرد. کیسهی خریدهایش را دستش گرفت. کفشهایش را از لای نردهها انداخت توی چمنهای داخل خوابگاه. بعد هم خیلی شیک آمد تو!!! (یعنی وانمود کرد که از خوابگاه برای خرید رفته بیرون. در این مواقع هم که دیگر نیازی به کارت نشان دادن نیست...چه کسی به دختری که با دمپایی رنگی از راه میرسد شک میکند؟!) ن در طول این عملیات فقط دهانم بازمانده بود!!! بعد فاطمه از من تشکر کرد و گفت که وسایلش را امروز جاگذاشته بوده و این شده که مجبور شده به من زنگ بزند. پرسیدم وسایلت چیه؟! گفت یک جفت دمپایی :||||||| تازه فهمیدم که هرروز به همین شگرد وارد خوابگاه میشود.
- ۹۳/۰۳/۰۳