عکس
موقع برگشتن از دانشگاه، خسته و بیحوصله توی سرویس خوابگاه، گوشیم را میگیرم دستم و بیهدف به آرشیو عکسهام نگاه میکنم. میرسم به یک عکس خیلی خیلی خیلی دوستداشتنی.
من در حالیکه مادرم را در آغوش گرفتهام. روی تختم. توی خوابگاه. یک قاب تصویر مستطیل شکل تخت طبقهی پایین را خوابگاه نشان میدهد که من و مادرم روی آن نشستهایم و من مادرم را تنگ در آغوش گرفتهام. چون روز قبل پیشم نبوده. و میدانم که هیچ یک از روزهای بعد هم نخواهد بود.
این عکس را دوست دارم. یک روزی در آینده حتما این عکس را نشان دخترم خواهم داد و برایش از این روزهای سخت و بیقرار دوری از مادر خواهم گفت.
- ۹۳/۰۲/۱۹