یک تجربه جدید و فوق العاده :)
آن روز که الهه در اردوی جهادی از "درنگ" برایم حرف می زد و دعوتم می کرد به پیوستن به درنگ، هرگز فکر نمی کردم به فاصله کمتر از 6 ماه از آن، تا این حد دلبسته ی این نشریه کوچک دانشکده بشوم؛ نشریه ای که تنها با عشق بینهایت اعضای آن پابرجاست و هیچ کمک مالی از سمت دانشکده دریافت نمی کند و دارد با هزینه های شخصی به چاپ می رسد.
امروز، به فاصله کمتر از 6 ماه از آن روز، من خودم را با افتخار یک "درنگی" حساب می کنم و بهترین دوستانی که داشته ام با مشترک ترین دغدغه ها با من، دوستان نشریه هستند.
امروز "درنگ" در حالی منتشر شد که کل کار در چیزی کمتر از 10 روز انجام شده بود با بیشترین تعداد صفحه تا به حال و شاید با بهترین کیفیت.این بار اما تفاوتی وجود داشت.مدیران هیئت تحریریه دو عضو جدید و بی تجربه گروه بودند! من و مریم دو دوست و هم اتاقی بسیار صمیمی :)
هرچند به خاطر درگیری های شدید این روزهای من بیشتر بار کار این آخری ها افتاد روی دوش مریم، اما تا حد خوبی هردومان مسئولیت جدید را چشیدیم.
اعضای درنگ با این اعتمادشان به ما دو عضو بی تجربه فرصت یک تجربه بی نظیر و همچنین جرئت پذیرفتن مسئولیت ها و تجربه های جدید را هدیه کردند...
:)
- ۹۱/۱۲/۱۶