تا ۷ سال قبل برای من فقط یک "هم" معنی داشت و آن هم هموطن بود! میفهمیدم که در غربت چقدر وطن میتواند بشود نقطهی مشترک و پیدا کردن یک هموطن چقدر میتواند لذتبخش باشد! از وقتی خوابگاهی شدم، "هم"های جدیدی برایم معنا پیدا کرد!شاید برای کسی که زندگی خوابگاهی را تجربه نکرده باشد، "هم اتاقی" هیچ مفهومی نداشته باشد!می خواهم اینجا خاطرات "هم اتاقی" بودنم را بنویسم...
چه عکس قشنگی.... اتفاقا امروز صبح که داشتم میرفتم شرکت از نزدیکی برجهای الهیه که رد شدم گفتم خوش به حالشون... تو این هوای تمیز امروز صبح تهران ویوی قشنگ کوه های برف گرفته را در میان ابرها که ببینی دلت نمیخواهد بیرون بروی... دلت میخواهد تو بالکن بشینی و صبحانه گرم بخوری و بازی ابرها میان کوه ها را تماشا کنی....