خوابگاه‌نوشته‌ها

خوابگاه‌نوشته‌ها

تا ۷ سال قبل برای من فقط یک "هم" معنی داشت و آن هم هم‌وطن بود! می‌فهمیدم که در غربت چقدر وطن می‌تواند بشود نقطه‌ی مشترک و پیدا کردن یک هم‌وطن چقدر می‌تواند لذت‌بخش باشد! از وقتی خوابگاهی شدم، "هم"های جدیدی برایم معنا پیدا کرد!شاید برای کسی که زندگی خوابگاهی را تجربه نکرده باشد، "هم اتاقی" هیچ مفهومی نداشته باشد!می خواهم اینجا خاطرات "هم اتاقی" بودنم را بنویسم...

بایگانی
پیوندها

سرماخوردگی

دوشنبه, ۹ دی ۱۳۹۲، ۰۷:۱۹ ب.ظ
نظر به اینکه من خیلی اراده قوی دارم(!!) ، در حالی که تا زمان t می گفتم من نمی رم تو فرجه ها خونه چون خونه درسن می خونم، در زمان t+1 که واحدش در اردر میلی ثانیه بود، گفتم می رم خونه!!!!!
حالا اومدم درس بخونم، زد و سرماخوردم! :| یعنی با تشکر از بدن من که نمی فهمه الان من باید درس بخونم! حالم جدا بده :|
  • مهسا -

نظرات  (۳)

وااای خوبه که دیگه امتحان ندارماااا!!!اصلا دیگه نمی تونم....

اونقدر درگیر مریضیهای مهدیسم که اصلا فراموش کردم که خودم هم ممکنه مریض بشم!

انشالله زودتر خوب خوب بشی................

  • سعیده زارع
  • منم الان اومدم خونه و اصلا درس نمیخونم :دی

    خیلی متاسفم... امیدوارم بهتر بشی... اتفاقا خوب شد که خونه هستی و مادرت حتما برات سوپ و شلغم و .. درست میکنه تا بهتر بشی...

    اتفاقا چند دقیقه پیش داشتم بهت فکر میکردم که الان حتما داری برای امتحانات درس میخونی و یا دانشکده هستی یا خوابگاه! :)

    پاسخ:
    بله خداروشکر که خونه م اقلا :( این دو روز خیلی بد بود!خیلـــــــــــی! بالاخره امروز صبح تبم قطع شد. امیدوارم اقلا فردا و پس فردا رو بتونم درس بخونم :(

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">