تا ۷ سال قبل برای من فقط یک "هم" معنی داشت و آن هم هموطن بود! میفهمیدم که در غربت چقدر وطن میتواند بشود نقطهی مشترک و پیدا کردن یک هموطن چقدر میتواند لذتبخش باشد! از وقتی خوابگاهی شدم، "هم"های جدیدی برایم معنا پیدا کرد!شاید برای کسی که زندگی خوابگاهی را تجربه نکرده باشد، "هم اتاقی" هیچ مفهومی نداشته باشد!می خواهم اینجا خاطرات "هم اتاقی" بودنم را بنویسم...
شب امتحان هوش و درحالی که کلی از مباحث را نخوانده بودم، رفتیم به دیدن تعزیه در زمین چمن خوابگاه که بچههای هنرهای زیبا اجرایش میکردند! باشد که کمی حس کنم محرّم آمده...