پناه
پنجشنبه, ۲۵ مهر ۱۳۹۲، ۱۲:۴۰ ق.ظ
هجوم یکباره تمام واقعیتهای اجتماعی، تمام چیزهایی که فکر می کردم فقط به درد صفحه حوادث روزنامهها و سریالهای آخر شب تلویزیون میخورند، از پا درم آورد.یکهو زندگی و اجتماع، روی زشت و سیاهشان را بهم نشان دادند. یکهو مریم برای من تمام شد. یکهو از همه ترسیدم. فهمیدم نباید اعتماد کرد، فهمیدم نباید دل بست، نباید آدمها را خوب فرض کرد. فهمیدم گول ظاهر آدمها را نباید خورد.
دل مامان واسم از حال رفت وقتی اشکم از گوشه چشمم غلت خورد و رو دستام... فهمیدم نباید به کسی اعتماد کنم تا مامانم به این روز بیفتن...
درست میشه...حتما میشه...
- ۹۲/۰۷/۲۵