خوابگاه‌نوشته‌ها

خوابگاه‌نوشته‌ها

تا ۷ سال قبل برای من فقط یک "هم" معنی داشت و آن هم هم‌وطن بود! می‌فهمیدم که در غربت چقدر وطن می‌تواند بشود نقطه‌ی مشترک و پیدا کردن یک هم‌وطن چقدر می‌تواند لذت‌بخش باشد! از وقتی خوابگاهی شدم، "هم"های جدیدی برایم معنا پیدا کرد!شاید برای کسی که زندگی خوابگاهی را تجربه نکرده باشد، "هم اتاقی" هیچ مفهومی نداشته باشد!می خواهم اینجا خاطرات "هم اتاقی" بودنم را بنویسم...

بایگانی
پیوندها

زیارت

شنبه, ۵ اسفند ۱۳۹۱، ۱۱:۱۱ ب.ظ
وقتی 8 سال باشد برای زیارت بی تابی کرده باشی، ثانیه ثانیه های بودن در حرم برایت همراه می شود با اوج احساس خوشبختی...
پیچیدن نسیم در چادر در صحن حرم، اشک به چشمت می آورد وقتی به یاد می آوری که اکنون...اینجا...در حرم امامت ایستاده ای...
بیان احساسم در آن لحظات در کلمات نمی گنجد...
و اینجا هم قرار نیست دل نوشته بنویسم...

موقع خریدهای کوچک از مغازه های اطراف حرم، همه به یاد افراد خانواده هستند و برای هر عضوی چیزی به نشانه به یاد بودن می خرند...و تو در هر لحظه درست به همان اندازه به فکر هم اتاقانت هستی که به فکر خانواده...
این می شود که از هرچیز یکی هم برای هم اتاقیهایت برمیداری و می گذاری بقیه همسفرانت درک نکنند رابطه هم اتاقی بودن را...
  • مهسا -

نظرات  (۱)

  • سعیده زارع
  • زیارت قبول،چقد خوب که بالاخره رفتی مشهد :)

    ما هم این چند وقته درگیر فوت خواهر دوستم بودیم.

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">