خوابگاه‌نوشته‌ها

خوابگاه‌نوشته‌ها

تا ۷ سال قبل برای من فقط یک "هم" معنی داشت و آن هم هم‌وطن بود! می‌فهمیدم که در غربت چقدر وطن می‌تواند بشود نقطه‌ی مشترک و پیدا کردن یک هم‌وطن چقدر می‌تواند لذت‌بخش باشد! از وقتی خوابگاهی شدم، "هم"های جدیدی برایم معنا پیدا کرد!شاید برای کسی که زندگی خوابگاهی را تجربه نکرده باشد، "هم اتاقی" هیچ مفهومی نداشته باشد!می خواهم اینجا خاطرات "هم اتاقی" بودنم را بنویسم...

بایگانی
پیوندها

انتخاباتیه!

پنجشنبه, ۲۳ خرداد ۱۳۹۲، ۰۴:۳۶ ب.ظ

حالا دیگه خونه م. احساس آرامش و قدرت می کنم چون پدر و مادرم هستند. چون دیگه نمی ذارن تردید بیاد سراغم. چون دیگه نمیذارن "جوگیر" بشم.
این 2هفته واسه من روزهای خیلی سختی بودن...روحم واقعا خسته  و آزرده ست. از اینکه همه ش داشتم مورد حمله قرار می گرفتم. از اینکه همه و همه ش خودم رو بین آدمهایی می دیدم که داشتن بهم می گفتن بزدل. دوستانی که حالا منو مقابل خودشون می دیدن و می خواستن به زور راضیم کنن به چیزی که اعتقاد خودشونه.
شاید دوست بودن با بچه های سال بالایی که خیلیهاشون عضو انجمن اسلامی هستند  همین عواقبو هم داره دیگه...
من حوصله بحث ندارم. اصلا... من رای نمیدم. چون این اعتقاد منه. به کسی که رای میده نمی گم "خر"!!! نمی گم بهش چرا. نمیگم خائن.نمی گم... من به کسی که رای میده احترام می ذارم. میدونم همه مون نگرانیم.نگران ایرانمون.نگران کمرِ خمیده یِ پدرهامون تو این شرایط اقتصادی. نگرانِ جنگ. نگران تحریم ها. نگرانِ نبودن دارو برای بیمارها. نگرانِ...
می دونم که همه مون ناراحتیم و می خواهیم کاری کنیم برای این اوضاع. منم میخوام، دوستان انجمنیم هم می خوان، (اما دوستهای بسیجیم نمی خوان...چون معتقد نیستن که الان اوضاع بده...معتقد نیستن که تحریم داره مارو میکشه...).
اما فقط، فقط راهمون فرق داره. اونا رای دادن به کسی رو که یه اعتدال گرای کامله و الان فقط بنا به شرایط اصلاح طلبا دارن ازش حمایت می کنن رو راهِ برون رفت از این اوضاع می دونن و من، منِ نوعی، تحریم رو... دردِ جفتمون یکیه. ولی راه های درمانمون فرق می کنه. اونا 100 درصد راه خودشون رو درست می دونن و من هم 100 درصد راه خودم رو. ساعتها و ساعتها و ساعتها بحث هم باعث نشده که نه من بتونم اونارو قانع بکنم و نه اونها بتونن من رو قانع بکنن...
چقدر روحم خسته ست. به مامانم گفتم، اگه نتیجه انتخابات جوری نباشه که بچه هامون میخوان، من به شدت تحت فشار قرار می گیرم...میگن اگه رای میدادی...
مامان میگه ما هم گذروندیم همه این دوره ها رو...بشین و با وجدان خودت خلوت کن. ببین راه درست کدومه. کاری نداشته باش بقیه چی فکر میکنن، ون راهی رو انتخاب کن که وجدانت آسوده تره باهاش...
من انتخاب کردم. بیاین به هم احترام بذاریم.باشه؟
تو تمام این چند روز فقط از خدا می خواستم که ای کاش هنوز حق رای نداشتم. که ای کاش سال 88 بود و باز هم همون بحثها بدون ذره ای احساس مسئولیت در برابر رای دادن یا ندادن... ای کاش...

  • مهسا -

نظرات  (۱)

ذهنم خود به خود بر می گرده به 5 سال پیش!
بحث سر شریف رفتن و نرفتن بود!
یا نه!
سر اپلای بعدش بود! تفاوتها بنیانی بود من از شریف متنفر بودم و چه برسد به شخص شخیص اپلای! شما عاشق شریف بودید و در دوگانگی ماندن یا رفتن!
نمی دونم چرا الان دوباره یاد اون افتادم! شاید تفاوت بنیان افکن فکری این دفعه! شاید هم اما نه آها!!! اون موقع یادمه میخواستم بهتون ثابت کنم که آدم با منطق محض نمیتونه زندگی کنه یادمه از یکی پرسیده بودم که چجوری میشه به یکی ثابت کرد که آآآآی فلانی احساس و اگه از عقل بگیری هیچ منطقی نداری!
این بار هم همین است! باز همان بحث است که آخرش به این نتیجه می رسیدیم که بروید با خودتان خلوت کنید و...
فقط فرقش این است که بزرگ شده ایم و حوصله هم را نداریم و دغدغه هایمان دیگر...
نمی دانم اصلا شاید بزرگ شده ایم و خسته ایم!
فقط می دانم که مثل همیشه انقدر شرایط رو برای خودتون سخت و پیچیده می کنید که الحق و الانصاف هرکه از بیرون هم نگاه کند هنگ می کند!

پاسخ:
تفاوتهای بنیاین...
اونقدرها هم بنیادین نیست واقعا...
نمیدونم!
شرایط سخت هست.واقعا هست به خاطر اینکه حق و باطل به هم آمیخته شدن...
البته واقعا به نظرم حق مشخصه ها...ولی خب من اینقدر دوستهای متفاوت دارم که شک میندازن تو دلم...

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">