دوستهای جدید :)
سرانجام دوستهای جدید...
دیشب برگشتنی خوابگاه تو سرویس، یکی از بچهها گفت که نتبرگ ۵۰ درصد تخفیف گذاشته واسه فستفود کلبه که تو سعادتآباده. یهو بچهها به شور و شوق افتادن! گویا میشناختن کلبه رو و میگفتن جای باکلاسیه و پیتزاشم خوشمزهست!
داشتیم برنامهریزی میکردیم که بریم شام بخوریم کلبه، که طیبه گفت واسه شب تمرین داره و به ددلاین نمیرسه اگر بیاد. قرار شد به خاطر طیبه برنامه رو بذاریم واسه امشب.
امشب ۷ نفری رفتیم شام خوردیم و بسیییییییییییییییییی خوش گذشت. راستش اصلا فکرشم نمیکردم با بچههای خوابگاه جدید بتونم جور بشم...ولی خب شدم :) هرچند بچههای قبلی چیز دیگری بودند...
چقققققققدر خوبه که شیما هست. تو خوابگاه، دانشگاه، آزمایشگاه... :)
پ.ن: یه میزان عجیبی از اشتیاق و میل به «آموختن» در من ایجاد شده و هدف و امید که از بعد از دبیرس۲: تان و داستان رباتیک و خوارزمی و ایراناپن دیگه تجربهش نکرده بودم!
پ.ن۲: ورود به جامعه دردناکه...خیلی دردناک...
- ۹۴/۰۸/۱۳
چه خوب... امیدوارم شور و شوقت ادامه دار باشد...
کیفیت آدم های دور و برمان از یک جایی به بعد مدام تنزل میکند. این است جامعه!!!