خانواده و تکنولوژی
صبح از خواب پاشدم و بنا به عادت ناشایستی که به تازگی پیدا کردم، هنوز از رختخواب جدا نشده، تبلتم را برداشتم تا پیامهای احتمالی رسیده در شبکههای اجتماعی مختلف را چک کنم که دیدم بابا هم به دنیای تکنولوژی پا گذاشته و اکانت تلگرام ساختهاند! بینهایت خوشحال شدم و حس کردم انگار اینطوری امنتر هستم در دنیای مجازی! واقعا بودن بابا کم بود! شبها با مامان چت میکنم قبل از خواب ولی بابا را کم داشتم. برای بابا چند تا استیکر فرستادم و خوشحال شدند و کمی با سختی و سرعت پایین باهام چت کردند. بعد دیدم مادرم گروهی ساختهاند برای خانوادهی ۸ نفرهمان و همهمان را Add کردهاند. در مواقع مختلف از روز بهمان وقت بخیر میگویند و دعای خیر میکنند برایمان.(صبح بخیر، ظهر بخیر، عصر بخیر، شب بخیر) و برایمان عکس میفرستند و ازمان میپرسند غذا چه خوردهایم و اینکه حالمان خوب است یا نه! و بهمان میگویند چه بهتر از اینکه حالا که دور از همیم، در دنیای مجازی کنار هم باشیم؟
و من لبخند میزنم و به دلِ تنگ مامان و بابا فکر میکنم و خودمان که پراکنده شدهایم... و باز به قصد رفتنم فکر میکنم و این که ارزشش را دارد یا نه!
پ.ن: یکی از بچههایِ در غربتمان نوشته بود: «پیش خودمون بمونه.... مامان بزرگم خیلی پیر شده....آخه به آدم به این پیری زنگ بزنی چه فایده داره؟ باید پیشش باشی... لیوان چاییشو بدی دستش...»
- ۹۴/۰۷/۲۴