خوابگاه‌نوشته‌ها

خوابگاه‌نوشته‌ها

تا ۷ سال قبل برای من فقط یک "هم" معنی داشت و آن هم هم‌وطن بود! می‌فهمیدم که در غربت چقدر وطن می‌تواند بشود نقطه‌ی مشترک و پیدا کردن یک هم‌وطن چقدر می‌تواند لذت‌بخش باشد! از وقتی خوابگاهی شدم، "هم"های جدیدی برایم معنا پیدا کرد!شاید برای کسی که زندگی خوابگاهی را تجربه نکرده باشد، "هم اتاقی" هیچ مفهومی نداشته باشد!می خواهم اینجا خاطرات "هم اتاقی" بودنم را بنویسم...

بایگانی
پیوندها

مکالمه

شنبه, ۳۱ مرداد ۱۳۹۴، ۱۱:۰۹ ق.ظ

دیروز بعد از بیشتر از یک سال مهسا رو دیدم. کلی کلی کلی حرف زدیم. آخرش یهو مهسا آه کشید و گفت:

خودت چطوری مهسا؟ از خودت بگو. همش در مورد درس حرف زدیم...

من در این لحظه کاملا هنگ کردم. خودم؟ یعنی چی خودم؟ مگه خودم غیر از درسم هستم؟ مگه من کاری به جز درس و دانشگاهم انجام می‌دم؟

خودم؟

غمگین شدم برای خودم...


  • مهسا -

نظرات  (۱۱)

اِ پس من اشتباه برداشت کردم ببخشید :دی
اینکار بهم کمک کرد که بتونم به جز درس موضوع‌های متفاوتی برای صحبت با دیگر آدم‌ها پیدا کنم :)
چت روم هم مثل خیلی چیز‌های دیگه می‌شه ازش استفاده خوب و بد کرد 
من اون زمان برای تقویت زبان استفاده کردم خوب بود :)
پاسخ:
آها :) خب من آدمای زیادی می‌شناسم. با آدمای خیلی خیلی زیادی در ارتباط بودم و خیلی صحبت کردم. یه موقعی وقتی دبیرستان بودم خیلی چت می‌کردم. خیلی زیاد! و این وسط کلی چیز دستگیرم شد و یاد گرفتم.
ولی من واقعا دوست ندارم در مورد چیزی جز درس حرف بزنم ... البته یه مورد استثنا هست که هرچی میام درمورد درس باهاش حرف بزنم بحثمون می‌رسه به مسائل معنوی و زندگی که اون با همه فرق داره. در بقیه موارد جز درس دوست ندارم حرف بزنم درمورد چیزی...
جا داره منم تو این جمع اعتراف کنم که تا حدودی اینطوری هستم البته با این تفاوت که مشکلی با این موضوع ندارم
اگه بخواهم می‌تونم بحث رو درمورد فیلم ، موسیقی و یا آهنگ ببرم بحث رو به سمت اعتقادات و یا تحلیل اوضاع جامعه خودمون ببرم اما این رو نمی‌خوام :دی (کم حرف هستم ) و تو دنیای مجازی نزدیک به 15 برابر بیشتر صحبت می‌کنم تو دنیای واقعی در مورد درس صحبت کردن و یادگرفتن از این بحث‌ها رو بیشتر از چیزهای دیگه دوست دارم.
اگه دوست داشتید این رو که می‌گم امتحان کنید :
لطف می‌کنید پا می‌شید می‌رید یه چت روم انگلیسی و اونجا چت می‌کنید و اگر هم دختر هستید این موضوع رو با nick name خودتون مشخص نکنید.
تجربه‌ی خیلی جالبی بدست میارید 
من این کار رو انجام دادم با یه دختر ویتنامی ، پسر اسرائیلی ، مرد مصری ، مرد عراقی ، یه خانوم هندی و ... صحبت کردم. 
اولش سخت بود و اونا حوصله نمی‌کردند چت رو ادامه بدند اما آروم آروم اوضاع خوب شد.
چت روم‌های فارسی هم می‌تونید صحبت کنید اما اگه با جنس مخالفتون چت کنید نتیجه‌اش معمولا جالب نیست(فرق نداره دختر باشید یا پسر)
در آخر معتاد چت روم نشید :|
پاسخ:
این کارو واسه چی انجام بدم؟! :دی از چت‌روم خوشم نمیاد!
یه وقتی هست که آدم به شکل عمیقی درک میکنه. چیزهایی رو میفهمه. نگاه اساسی تر و ژرف تری داره. و پشت درس و دانشگاه و تفریح و ... چیزهای بزرگتری میبینه. 
صرف نظر از این که دین دار هست یا نه. 
کاش که فلسفه، به معنای راستین خودش، از زندگی آدم نره. از زندگی من انگار که رفته. 
من منظورم از رشد روحی اینا بود. 
و مثلا از آدم بپرسن خودت چه خبر؟ اول اون سوالات و کشفیاتش از دنیاش به ذهنش میرسه. و درس و هرچیز دیگه ای میشه فرعیات. 
پاسخ:
هوم.
مهسا ما زیادی تو چارچوب قرار گرفتیم! نه فقط من و تویی که درس خوندن برامون اصل قضیه ست ها، 
حتی کسایی که این کارا رو نمیکنن ، انگار اگه آدم ها در چارچوب تعریف شده ای قرار نگیرن تعریف نمیشن.
یه بچه که دنیا میاد تو هیچ چارچوبی تعریف نشده ، بچه س ولی وقتی داره بزرگ میشه همه سعی میکنن به سمت یه چارچوبی هدایتش کنن.

پاسخ:
آخه نمی‌دونم چه جوری می‌شه در چارچوب قرار نگرفت. هر کسی بالاخره مجموعه‌ایه از رفتارهاش و عادت‌هاش و علایق و روزمره‌هاش...
من یه چیزی بگم ؟!

الان زندگی بعد دیگه ای هم مگه باید داشته باشه ؟! این که کشف نکردین‌ش نمیتونه این معنی رو بده که زندگی بعد حقیقی دیگه ای نداره ؟!

البته بگم ها، مثلا شاید مثل همون دوستی که گفتن رشد روحی و اینا، من نظرم بر این ه که انسان در هر صورت باید توی رشد و کمال باشه، یعنی در متن دین باشه، در متن انسانیت باشه، دیگه دیندار بودن و انسان شدن چیز جدایی نیست ازش که بخواد بهش برسه، در واقع انسان در زمینه‌ای با انسانیت و کمال و دین هست، پس چیز جدایی نیست، ولی درس خوندن این طور نیست، "علم" داشتن یه چیزی ه که ارزشمنده و باید بهش رسید و این میشه زندگی.

نمیدونم تونستم خوب بیان کنم منظورم رو یا نه.
پاسخ:
کشف نکردمش رو به مزاح گفتم البته :دی
ولی کلا ماها یه سری مشکلات داریم که باید بپذیریمش به نظرم.
من قبل اینکه یه مهندس باشم، یه مهندس کامپیوتر باشم، یه دانشجو باشم، یه انسانم. یه دختر جوانم. ولی من هیچی از زندگیم نفهمیدم به جز مسائل حرفه‌ای. فکر نمی‌کنم این خوب باشه. یعنی قطعا نیست. دوست ندارم زیاد واردش بشم و ریزتر توضیح بدم. ولی حال خودم این روزها اصلا خوب نیست.
الانه که دلم میخواست تو خوابگاه با هم حرف میزدیم.
الان مثلامن برم بشینم با دختر عمه عموهام که همشون همسن و سالای منن حرف بزنم ، تمام مدت از این خواهند گفت که بچشون رو چجوری دارن بزرگ میکنن،از شوهرشون و قوم و خویش شوهر و ... 
از منم بپرسن چه خبر از خودت میگم که خب درس میخونم و ...
دیدی میگن یه بار تو میدان الکتریکی به خودش نیرو وارد نمیکنه، یا میدان تو نقطه خودش تعریف نمیشه، الان ما مثل همون بار میمونیم، تو نقطه خودمون تعریف نمیشیم و عامل شناساییمون همون عوامل خارجیه :)) که اصلا خوب نیست :دی
پاسخ:
آآآآآآخ سعیده من همش فکر می‌کنم یه ماه دیگه قراره دوباره با تو و صدیقه و مه‌زام هم‌اتاقی باشم! اصلا یادم نمی‌مونه که تموم شده دیگه... :(

چقدر مثالت خفن بود :)) همین که گفتی واقعا...
آره. الآن دیدم از منم بپرسن، تمام احوالاتم در همین درس و چیزای روزمره خلاصه میشه. 
انگار رشد روحی و اینجور چیزا مدتهاست تعطیل شده برام. 
پاسخ:
نمی‌دونم طبیعی‌ایم ما یا مشکل داریم جدی :))
اممم... ماها از همین اول کار، چی کار کنیم که فقط حرفه‌مون نباشیم :-؟ پیشنهاد خاصی دارید؟
پاسخ:
بلد بودم خودمو درست می‌کردم خب :))
پس باز هم بچه م! :دی

ایشالا بعد دانشجو شدن ما هم کشف کنیم ابعاد دیگه‌ی زندگی رو! :دی
پاسخ:
من که هنوزم کشف نکردم :)))))
مگه میشه به غیر درس و مدرسه باشه یه دانش آموز/ دانش جو ؟
کل ش که همین درس و کار و حرفه ش ه دیگه ..
پاسخ:
قطعا می‌شه...
دانش‌آموز با دانشجو فرق داره... و اصلا خوب نیست که آدم فقط حرفه‌ش باشه...

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">