خوابگاه‌نوشته‌ها

خوابگاه‌نوشته‌ها

تا ۷ سال قبل برای من فقط یک "هم" معنی داشت و آن هم هم‌وطن بود! می‌فهمیدم که در غربت چقدر وطن می‌تواند بشود نقطه‌ی مشترک و پیدا کردن یک هم‌وطن چقدر می‌تواند لذت‌بخش باشد! از وقتی خوابگاهی شدم، "هم"های جدیدی برایم معنا پیدا کرد!شاید برای کسی که زندگی خوابگاهی را تجربه نکرده باشد، "هم اتاقی" هیچ مفهومی نداشته باشد!می خواهم اینجا خاطرات "هم اتاقی" بودنم را بنویسم...

بایگانی
پیوندها

یهویی

چهارشنبه, ۱۴ مرداد ۱۳۹۴، ۱۱:۵۱ ب.ظ

یهویی دلم خواست بنویسم!

دو هفته‌ پیش، استادم متوجه شد که پروژه‌ی اشتباهی به من داده‌اند! یعنی فرض کرده بودند که من ۳ تا از درس‌های ارشد را پاس کرده‌ام و بعد پروژه تعریف کرده بودند! خیلی هم متعجب شدند که من چرا هیچ اعتراضی نکرده‌ام و همه‌ی تلاشم را در راستای انجام پروژه انجام داده‌ام! (در کنار تعجب، خیلی هم خوششان آمده بود :)) )در نتیجه پروژه‌ی جدیدی برای من تعریف کردند که برای آشنایی و سر و کله زدن با اصول ابتدایی IR ضروریست ولی به شدت روتین، اعصاب خرد‌کن و خرکاری‌طور است! فعلا تعداد زیادی کد را باید برای اجرا بگذارم. به عنوان مثال یکی از این کدها از ساعت ۶ امروز صبح تا همین الان در حال اجرا بوده و تازه ۸۴ درصد جلو رفته!!!
در مدتی که کدها در حال اجرا هستند، باید از لپ‌تاپ دوری کنم تا CPUش را مشغول نکنم و سرعت کار را پایین‌تر از چیزی که هست نیاورم! در نتیجه خیلی خیلی حوصله‌م سر می‌رود. کتابی را که برادرم و همسرش برای تولدم بهم هدیه داده بودند، خواندم. هر ۳ سیزن سریال شرلوک را دیدم، بخش قابل توجهی از همشهری داستان مرداد را خواندم و یک عالمه چیز نوشتم!  کار دیگری به ذهنم نمی‌رسد که انجام دهم و همین کلافه‌م می‌کند و می‌دانم که چند هفته بعد که ترم جدید(و در واقع مقطع جدید!) شروع شود، دلم لک می‌زند برای چنین روزهای بی‌دغدغه و بی‌کاری :))

به هرحال! لم دادن توی تخت و داستان خواندن و چای و شکلات تلخ خوردن(که از نظر برادر کوچکترم مثال بارزیست از زندگی بورژوازی :)))) )، لذت‌بخش است و استراحت خوبی به حساب می‌آید! ولی من به هیجان بیش‌تری نیاز دارم و هیچ چیز هیجان انگیزی فعلا به ذهنم نمی‌‌رسد! چند تایی هم کورس آنلاین می‌بینم. که خب خوب است اما به شدت بی‌هیجان...

متاسفانه نه اهل ورزشم،‌ نه اهل هنر! و کمبود بسیار زیادی از این دو نظر در زندگی احساس می‌کنم. دلم برای بچگی‌ها که تمام تابستانم در حال نقاشی کردن می‌گذشت تنگ شده...دفتر نقاشی پشت دفتر نقاشی تمام می‌کردم و خسته نمی‌شدم! یا با برادر بزرگترم دائم فوتبال بازی می‌کردیم. چند باری هم شیشه‌های خانه‌ی مادربزرگ را شکستیم. مادربزرگم ۱۲ سال پیش از بین ما رفتند و هنوز تو ذهن من خاطرات آن سال‌های دور خوب، تازه جلوه می‌کنند.

حتی اهل بازی کامپیوتری هم نیستم... چقدر آدم خسته‌کننده و بی‌هیجانیم :(


پ.ن۱: فردا المپیاد است و دو تا از بهترین دوست‌هام(شبنم و مه‌زاد)المپیاد دارند. برایشان آرزوی موفقیت می‌کنم...فردا مه‌زاد میاد تهران و ان‌شاءالله می‌بینمش...

پ.ن۲: همینطور پشت سر هم خبر ازدواج دوست‌های قدیمی می‌‌رسد و ما شوکه و مبهوت :)) البته چندتایی هم خبر طلاق رسیده... :(

پ.ن۳: کمی دل‌مشغولی جدید پیدا کرده‌ام که اعصابم را به هم ریخته...دعایم کنید لطفا...

پ.ن۴: ۲تا هم‌اتاقی برقی ۹۱ی دارم که یکی استریت مخابرات است. اما آن یکی کنترلیست و کنکور دارد و کمی آهسته آهسته شروع کرده به درس خواندن. من واقعا دیگر اعصاب درس خواندن ندارم :( از تصورش هم خسته می‌شوم!

پ.ن۵: به سرم زده بروم خانه سازدهنی مرتضی را که برای تولد دو سال پیشش خریدم بگیرم و شروع کنم از طریق اینترنت به یاد گرفتن سازدهنی!!

  • مهسا -

نظرات  (۴)

Khosh bashi... Say kon lezzat bebari as in roozha, shayad dive tekrar nashe...
پاسخ:
ممنون :)
اگه کار واجبی ندارید پاشید برید خونه :|
تابستونه‌ها :))
واسه کلاس فرصت هست
(الان نقش شیطان دارم :-")
پاسخ:
:))
موالا کار واجب که پروژه‌مه! ولی الان یه هفته‌ست کاری ندارم برای انجام دادن و فقط باید بشینم لپ‌تاپم این کدارو ران کنه :| قشنگ اعصابم به هم ریخته یعنی!
منتظرم صبا بیاد تهران، خداحافظی کنیم از هم. بعد برگردم اصفهان. با اینکه اگر الان برم اصفهان می‌تونم اونجا ببینمش و خداحافظی کنم، اما دوست ندارم. لوکیشن خداحافظیمون باید تهران باشه. جایی که ما رو به هم پیوند داده...
متوجه شدم گفتین اهلش نیستین
اما یه مورد پیشنهاد دادم واسه امتحان کردن
من خودمم از بازی فیفا و یا pes خوشم نمیومد رفتم امتحان کردم اولش یکم منو گرفت اما باز خوشم نیومد الانم ول کردم بر عکسشم بوده از اساسین کرید خوشم نمیومده بازی کردم فوق العاده جذبم کرده مسئله امتحان کردنه
بگین کتاب‌ها رو براتون با اتوبوس بفرستند
پاسخ:
نه آخه منظورم این بود که همین need for speed رو امتحان کردم قبلا و دوست نداشتم.
می‌خوام خودم پاشم برم اصفهان پیش کتابام...البته برای اینکه این کارو بکنم باید از کلاس ماشین لرنینگ که ثبت نام کردم بگذرم...

نفهمیدم نظرم ثبت شد یا نه
گفتم که بازی‌های need for speed 
دخترونه پسند هستند
اگه جای شما بودم کلی کتاب می‌خوندم تا می‌تونستم
رمان‌های دارن شان ترسناکند اگه دوست دارید
اگه هم حال داشتید برید باشگاهی ثبت ‌نام کنید اونجا والیبال بازی کنید خوش‌میگذره
ان شا الله دوستاتون موفق باشند :)
پاسخ:
والا راستش من اصلاااااااااا اهل بازی نیستم. اصلااااااا این بازی‌ها نتونستن من رو جذب کنن.
دلم می‌خواد برم خونه‌مون کتاب بخونم. کلی کتاب دارم تو خونه که تو این ۴ سال دانشگاه رو هم انبار شد و نخوندم. بیشتر مطالعه‌هام مال قبل دانشگاهه. بعد یه عالمه کتاب دارم که آرزو داشتم یه روز بیکار باشم بخونمشون ولی الان پیشم نیستن!
بعد در مورد والیبال و اینام. خیلی دوست دارم برم! ولی این تهران خیلیییی گرونه همه کلاساش! اصفهان خیلیییییییی قیمت‌ها مناسبه! خیلییییی!

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">