خوابگاه‌نوشته‌ها

خوابگاه‌نوشته‌ها

تا ۷ سال قبل برای من فقط یک "هم" معنی داشت و آن هم هم‌وطن بود! می‌فهمیدم که در غربت چقدر وطن می‌تواند بشود نقطه‌ی مشترک و پیدا کردن یک هم‌وطن چقدر می‌تواند لذت‌بخش باشد! از وقتی خوابگاهی شدم، "هم"های جدیدی برایم معنا پیدا کرد!شاید برای کسی که زندگی خوابگاهی را تجربه نکرده باشد، "هم اتاقی" هیچ مفهومی نداشته باشد!می خواهم اینجا خاطرات "هم اتاقی" بودنم را بنویسم...

بایگانی
پیوندها

یک شب!

جمعه, ۳۰ فروردين ۱۳۹۲، ۱۲:۴۰ ق.ظ

حالت خوب نباشه، امتحان ریاضی مهندسی داشته باشی، هیچی بلد نباشی، کل روز 5شنبه تو هیچی نخونده باشی، پروژه OS مونده باشه و همه زندکی تحصیلیت در حال حاضر بهش وابسته باشه، ممکن باشه 3 واحد مهمو محبور شی حذف کنی، یه ایمیل دریافت کرد هباشی که دوباره همه چیو واست به هم ریخته باشه،...

اما یه عالمه دوست خوب داشته باشی که درست وقتی باید باشن، هستن! دور هم با تمام مشکلاتشون وایمیسن و آشپزی میکنن و بعد بساط جمع میکنین و میبرین تو محوطه خوابگاه می ندازین و شام میخورین و میگین و میخندین و تو سعی میکنی به هیچ کدوم ناراحتیها و نگرانیهات فکر نکنی...بعد که یهویی همه غمها میریزه تو دلت یه مریمی هست که بغلت میکنه و وقتی بغلت میکنه و میگه "درست میشه همه چی" تو ایمان میاری که درست میشه...

تو این شرایطیه که میتونی چشماتو ببندی، یه نفس عمیق بکشی ، لبخند بزنی و به دنیا بگی که : "من خوشبخت ترین آدم روی زمینم..."

  • مهسا -

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">