خوابگاه‌نوشته‌ها

خوابگاه‌نوشته‌ها

تا ۷ سال قبل برای من فقط یک "هم" معنی داشت و آن هم هم‌وطن بود! می‌فهمیدم که در غربت چقدر وطن می‌تواند بشود نقطه‌ی مشترک و پیدا کردن یک هم‌وطن چقدر می‌تواند لذت‌بخش باشد! از وقتی خوابگاهی شدم، "هم"های جدیدی برایم معنا پیدا کرد!شاید برای کسی که زندگی خوابگاهی را تجربه نکرده باشد، "هم اتاقی" هیچ مفهومی نداشته باشد!می خواهم اینجا خاطرات "هم اتاقی" بودنم را بنویسم...

بایگانی
پیوندها

یا حضرتِ مادر...

يكشنبه, ۲۵ فروردين ۱۳۹۲، ۱۱:۴۸ ق.ظ
امروز...دل بیتاب است...زیاد!
بیتابِ مادر...
نه به خاطر آن درِ لعنتی...نه!
به خاطر اینکه دارم فکر میکنم بانو، چه می کشند از دست ما وقتی می بینند این همه بار سنگینِ گناهانمان را...
و دوباره همان آهنگ... "چه شب ها که زهرا دعا کرده تا ما همه شیعه گردیم و بیتاب مولا..." :-<
اونوقت ما... :(
از آن بدتر اینکه سیّده باشی و آن وقت با این همه گناه... :((
بیتاب...


  • مهسا -

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">