فاصله ها
چهارشنبه, ۱۴ فروردين ۱۳۹۲، ۰۶:۱۴ ب.ظ
فاصله گرفتن ها تدریجی است. اول همه چیز خوب است. بعد کم کم شروع می شود به ایجاد فاصله. یک جوری که آدم تا مدت ها نمی فهمد. بعد کم کم به خودش می آید، نگاه می کند و می بیند که چه فاصله عظیمی ایجاد شده... بعد یا برایش بی اهمیت و بی تفاوت است و یا غمگین می شود. شاید برایش هنوز مهم باشد که فاصله ای ایجاد شده...
توی خانواده، همین وجود لپ تاپ و اینترنت، بدجوری فاصله ایجاد کرده .کسی هم به جز مامان حواسش به این فاصله ها نیست انگار.
دیروز که رفته بودیم کنار دریاچه، من و مرتضی نشستیم روی چمن ها، زل زدیم به آب، و شروع کردیم به حرف زدن!
1.5 ساعت کامل از قدیم ها حرف زدیم...از خانه ی مادربزرگ...از خاطره ها از ذهنیت ها...
یکهو ته دلم خالی شد...چقدر وقت بود حرف نزده بودیم؟! چقدر ازش دور شده بودم! مامان و بابا که از پیاده روی برگشتند کنار ما، خندیدند! گفتند بالاخره یک جا بدون لپ تاپ و کامپیوتر و بازی و اینترنت همدیگر را گیر آوردید! خوشحالیم!
چقدر نگران این فاصله هام...مریم که کلا همه چیزش از ما جداست...تفریحاتش، زندگیش، دل مشغولیهاش... رضا که دارد ازدواج می کند و خداروشکر به خاطر همین خیلی به بقیه نزدیک تر شده...من که خوابگاهم و وقتی هم که هستم، انگار نیستم... مرتضی که همه ش خلاصه شده در بازی های کامپیوتر و فروم های اینترنتی بازی...
مامان و بابا چقدر نگرانند....
چقدر فاصله...
باید حواسمان باشد...قبل از اینکه دیگر نشود کاری کرد، باید این فاصله ها را کم کنیم...
توی خانواده، همین وجود لپ تاپ و اینترنت، بدجوری فاصله ایجاد کرده .کسی هم به جز مامان حواسش به این فاصله ها نیست انگار.
دیروز که رفته بودیم کنار دریاچه، من و مرتضی نشستیم روی چمن ها، زل زدیم به آب، و شروع کردیم به حرف زدن!
1.5 ساعت کامل از قدیم ها حرف زدیم...از خانه ی مادربزرگ...از خاطره ها از ذهنیت ها...
یکهو ته دلم خالی شد...چقدر وقت بود حرف نزده بودیم؟! چقدر ازش دور شده بودم! مامان و بابا که از پیاده روی برگشتند کنار ما، خندیدند! گفتند بالاخره یک جا بدون لپ تاپ و کامپیوتر و بازی و اینترنت همدیگر را گیر آوردید! خوشحالیم!
چقدر نگران این فاصله هام...مریم که کلا همه چیزش از ما جداست...تفریحاتش، زندگیش، دل مشغولیهاش... رضا که دارد ازدواج می کند و خداروشکر به خاطر همین خیلی به بقیه نزدیک تر شده...من که خوابگاهم و وقتی هم که هستم، انگار نیستم... مرتضی که همه ش خلاصه شده در بازی های کامپیوتر و فروم های اینترنتی بازی...
مامان و بابا چقدر نگرانند....
چقدر فاصله...
باید حواسمان باشد...قبل از اینکه دیگر نشود کاری کرد، باید این فاصله ها را کم کنیم...
- ۹۲/۰۱/۱۴