خوابگاه‌نوشته‌ها

خوابگاه‌نوشته‌ها

تا ۷ سال قبل برای من فقط یک "هم" معنی داشت و آن هم هم‌وطن بود! می‌فهمیدم که در غربت چقدر وطن می‌تواند بشود نقطه‌ی مشترک و پیدا کردن یک هم‌وطن چقدر می‌تواند لذت‌بخش باشد! از وقتی خوابگاهی شدم، "هم"های جدیدی برایم معنا پیدا کرد!شاید برای کسی که زندگی خوابگاهی را تجربه نکرده باشد، "هم اتاقی" هیچ مفهومی نداشته باشد!می خواهم اینجا خاطرات "هم اتاقی" بودنم را بنویسم...

بایگانی
پیوندها

تدارکات جشن فارغ التحصیلی- ۲

جمعه, ۱ خرداد ۱۳۹۴، ۰۲:۵۳ ب.ظ


هممم! جشنمون دیگه خیلی نزدیکه و هزار تا کار باید براش انجام بدیم. و تازه دارم می‌فهمم که چقدر کار گروهی داوطلبانه انجام دادن سخته! و اینکه از طرز مدیریت گروه دوستم واقعا عصبانیم و هرچی سعی می‌کنم این رو بهش بگم به صورت غیرمستقیم و حتی بعضا مستقیم توجهی نمی‌کنه.

به هرحال امیدوارم جشنمون به خوبی برگزار بشه و آبرومون هم حفظ بشه. مامان و باباهامون میان به هرحال :)) به بچه‌ها باید بسپرم زیاد جلف بازی درنیارن که آبروم نره جلوی مامان و بابام :))

Backlogم پر شده از لیست کارهای جشن فارغ التحصیلی! بعد من دارم حس می‌کنم اصلا فارغ التحصیل نمی‌شم که جشن نیاز داشته باشم :))


دیروز نشسته بودم سر کلاس شیوه و داشتم تعداد کارهایی که داریم رو می‌نوشتم. واقعا وحشتناکه تعدادشون!  اعصاب خرد کن حتی! و جدی دارم حس می‌کنم از درس‌هام خسته شدم. با خودم و ذهنم طی کردم که به مدت ۱۰ روز شب‌ها به ۳ ساعت خواب قناعت کنم!! امیدوارم هوای بهاری باهام همراهی کنه و منو مجبور به خواب زیاد نکنه!

احساس می‌کنم این ترم آخر تبدیل شدم به ماشین تمرین نویسی!! یعنی بدون هیچ وقفه‌ای و فکری فقط دارم می‌نویسم! خیلی خسته شدم...


پ.ن: جدیدا تعداد پست‌هام خیلی زیاد شده! آخر کاره و حس می‌کنم باید لحظه‌ها رو نگه دارم همینجوری...نوشتن کمک می‌کنه که همینجوری زمان نگه داشته بشه...


مکان: @خونه‌ی داداشم :)


پ.ن۲:‌دکتر ش. بهم گفت:‌مطمئن باش هر تصمیمی بگیری و هر انتخابی که بکنی پشیمون نمی‌شی. داری بین ۲ تا چیز خوب انتخاب می‌کنی. غمت نباشه :)‌ هردوتاش خوبه و پایان خوب داره :)


پ.ن۳:‌در وحشت افتادن آزمایشگاه معماری...


پ.ن۴: اینقدر بهم نگید سخت نگیر... گاهی لازمه آدم سخت بگیره به خودش. هوم؟ 


پ.ن۵ :‌ از رجب گذشتیم و رسیدیم به شعبان... شاید هم رجب از ما گذشت و شعبان به ما رسید... حواسم باشد به این ماه های مبارک... وسط اون حجم از کار فکر کنم به معجزه‌ی ماه‌های سال...

  • مهسا -

نظرات  (۴)

:)

منم با اون دکتر ش. موافقم!

تبریک میگم .... موفق باشی....

دیگه گول حرفاتو نمیخورم!

بیفتم. بیفتم!!! :))))

پاسخ:
:)))))))))))
ممنون :)
گول :)) دعا کنین :دی ترم آخرم :))
کار گروهی -خصوصاً اگه داوطلبانه باشه- سخت ه واقعاً، و مدیریتش سخت‌تر ه! اگه آدم خودش بخواد مدیریت کنه دردسرهای خاصش را داره، اگه یکی دیگه مدیر باشه و بد مدیریت کنه آدم یه جور دیگه حرص می‌خوره :/
+ پیشاپیش: جشن خوش بگذره :-"
پاسخ:
خیلیییی سخته!
ممنون :)
سلام. مبارک باشه .. تازه بعد از این اصل ماجرا شروع میشه .. امیدوارم که ی روز مثل من از اینکه رفتی دانشگاه پشیمون نشی :)
====
یک مطلب جدید با موضوع"یک روز بدون موبایل را تجربه کنید " در وبلاگم منتشر کردم. خوشحال میشم بیاید و نظرتان را بیان کنید.
پاسخ:
سلام.
ممنون. فکر نکنم پشیمون بشم البته :)

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">