خوابگاه‌نوشته‌ها

خوابگاه‌نوشته‌ها

تا ۷ سال قبل برای من فقط یک "هم" معنی داشت و آن هم هم‌وطن بود! می‌فهمیدم که در غربت چقدر وطن می‌تواند بشود نقطه‌ی مشترک و پیدا کردن یک هم‌وطن چقدر می‌تواند لذت‌بخش باشد! از وقتی خوابگاهی شدم، "هم"های جدیدی برایم معنا پیدا کرد!شاید برای کسی که زندگی خوابگاهی را تجربه نکرده باشد، "هم اتاقی" هیچ مفهومی نداشته باشد!می خواهم اینجا خاطرات "هم اتاقی" بودنم را بنویسم...

بایگانی
پیوندها

کابوس

يكشنبه, ۴ فروردين ۱۳۹۲، ۱۰:۵۳ ب.ظ
می دانی! خیلی سنگین است وقتی کابوسی که سالهاست فکر می کنی رهایت کرده، دوباره می آید و یقه ات را می چسبد...درست وسط جاده...
یک جوری هم می چسبد و ولت نمی کند که می خواهی خفه شوی... و بعد اشکهات که می آیند و تمام آن صحنه های کابوس واری که فکر می کردی برای همیشه فراموش شده اند...
چند سال این کابوس هر شب همراهم بود؟ چند سال هرشب از خواب می پریدم با این کابوس و می دیدیم همه بدنم داغ داغ است و خیس عرق؟ چند سال...؟ 3سالش را مطئنم...اما بعدش را یادم نیست...یادم نیست کی بود که دست از سرم برداشت این کابوس لعنتی...یادم نیست...
چند سال وقتی می نشستم در ماشین، تا این جاده اصفهان بهارستان را طی کنم، قلبم می آمد توی دهنم؟ این را هم یادم نیست...
بعد امشب دوباره، درست در همان حوالی زمانی، درست در همان گرگ و میش که ده سال است مضطربم می کند، همان نور ماشین ها...همان صدای جیغ... همان صدای بوق...
و من که تمام آن صحنه های کابوس وار دوباره جلویم رژه رفت... و بعد اشک...و بعد تپش وحشتناک قلب... و بعد ترس...
آن صحنه ی وحشتناک که کنار جاده ماشینی ایستاده بود که دیگر ماشین نبود... صورت خونی بابا، صورت پر از خرده شیشه ی مامان، مرتضی که خودم با ترمز وحشتناک ماشین بغلش کرده بودم تا مبادا آسیبی ببیند...
بیمارستان...من که روی تخت افتاده بودم و از پدر و مادرم جدایم کرده بودند...اورژانس الزهرا...صف رادیولوژی...سونوگرافی...رضای بیچاره ی کنکوری که بالای سرم ایستاده بود و بغض کرده بود...
مرتضی که فقط گریه می کرد...
مریم که همه جا همراهم بود...
آن شب کابوس وار...
آن شبهای بی قرار بیمارستان...
همه ی اینها آمد جلوی چشمم دوباره...
این بار خدا رحممان کرد ولی وجود من دوباره سرشار شد از تمام آن خاطرات تلخ...

  • مهسا -

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">