خوابگاه‌نوشته‌ها

خوابگاه‌نوشته‌ها

تا ۷ سال قبل برای من فقط یک "هم" معنی داشت و آن هم هم‌وطن بود! می‌فهمیدم که در غربت چقدر وطن می‌تواند بشود نقطه‌ی مشترک و پیدا کردن یک هم‌وطن چقدر می‌تواند لذت‌بخش باشد! از وقتی خوابگاهی شدم، "هم"های جدیدی برایم معنا پیدا کرد!شاید برای کسی که زندگی خوابگاهی را تجربه نکرده باشد، "هم اتاقی" هیچ مفهومی نداشته باشد!می خواهم اینجا خاطرات "هم اتاقی" بودنم را بنویسم...

بایگانی
پیوندها

جمعه‌های دوست‌داشتنی دانشگاه!

جمعه, ۷ آذر ۱۳۹۳، ۰۳:۵۲ ب.ظ


امروز برای اولین بار در امسال جمعه رفتم دانشگاه! مثل تمام جمعه‌های ترم۲ و سال دوم و سوم.

من این جمعه‌هایی رو دوست دارم تو دانشگاه که فارغ از نمره توش جمع می‌شیم دور هم چیز جدید یاد بگیریم! اون هم وقتی آدم هم‌گروهی‌های خوبی داشته باشه. هوا هم خوب باشه و تگرگ هم اومده باشه :دی همه چیز دوست‌داشتنی و خوب می‌شه...

دوست دارم این روزها رو :) دلم نمی‌خواد به بهانه‌ی کنکور از دست بدم این فرصت‌ها رو. چون این فرصت‌ها بعدا نیستند دیگه. مال الانن. در لحظه‌ن. 

: )

  • مهسا -

نظرات  (۳)

  • باران (رازی در منتهیٰ الیه مشرق)
  • سلام و ادب.

    خاطرهٔ زیبایی نوشته‎ام از اندیشهٔ یک دختر آلمانی و معیارش برای ازدواج.

    دعوتید به خواندنش.

    یا علی.

    بعد از یه سری کار بری بوفه و کلی... خرت و پرت که فقط یه دانشجوی دور از خونه میتونه همشو یکجا بخوره بخوری و خیال کنی ناهار خوردی!

    البته اگه مثل من هله هوله دوست باشی و گاهی اینطوری به خودت حال بدی!!!! :دی

    پاسخ:
    آخ گفتین!!! دقیــــــــــــــقا! :دی
    اره واقعا دیگه نیست قدرشونو بدونید 

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">