خوابگاه‌نوشته‌ها

خوابگاه‌نوشته‌ها

تا ۷ سال قبل برای من فقط یک "هم" معنی داشت و آن هم هم‌وطن بود! می‌فهمیدم که در غربت چقدر وطن می‌تواند بشود نقطه‌ی مشترک و پیدا کردن یک هم‌وطن چقدر می‌تواند لذت‌بخش باشد! از وقتی خوابگاهی شدم، "هم"های جدیدی برایم معنا پیدا کرد!شاید برای کسی که زندگی خوابگاهی را تجربه نکرده باشد، "هم اتاقی" هیچ مفهومی نداشته باشد!می خواهم اینجا خاطرات "هم اتاقی" بودنم را بنویسم...

بایگانی
پیوندها

دحوالارض

يكشنبه, ۳۰ شهریور ۱۳۹۳، ۰۹:۲۶ ب.ظ


آخ اگر بدونین تو خوابگاه دورهمی افطار کردن چه حالی می‌ده...

:)

مرسی از شبنم و دینا و کبری عزیز که من رو که تنها بودم تو اتاق دعوت کردن برم پیششون با هم افطار کنیم :) هرکی یه چیز کوچولو درست کرده بود... با همون چیزهای کوچولو در حد انفجار سیر شدیم :))


ولی این تشنگی که امروز من تجربه کردم، باعث شد واقعا حس کنم معجزه‌ست که تو تابستون که ماه رمضون می‌افته خدا بهمون توان روزه گرفتن می‌ده...واقعا معلوم نیست چه جوری از پسش برمی‌آیم!!!


پ.ن: حال من به قدری اسفناک و بد بود که موقع درست کردن املت یادم رفته بود زیر گاز را روشن کنم و منتظر بودم تخم‌مرغ‌ها سفت شوند :)) دستم حتی به قدر روشن کردن کبریت هم جان نداشت... امروز خیلی از اینور به آن ور رفته بودم و حسابی بی‌حال شده بودم! ضمن اینکه دیروز ظهر ساعت۱۱ ناهار خورده بودم تو دانشگاه!! و بعد هیچی نخورده بودم تا شب که یک عدد سیب‌زمینی آب‌پز خوردم!! همین!! (سیب‌زمینی‌ها از زمین شبنم اینا بود :)‌ )


+حیف که یادم رفت عکس بگیرم از سفره‌مون...

  • مهسا -

نظرات  (۳)

  • پوریا کریمی
  • قبول باشه :)
    پاسخ:
    متشکرم!
    قبول باشه. خوش به حالت خدا بت توفیق میده :(
    پاسخ:
    قبول حق باشه... روزه گرفتن‌های ما که فقط گرسنگی و تشنگی کشیدنه :(
    پس حسسسابی قبول باشه.....
    پاسخ:
    مرسییی:-)

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">