خوابگاه‌نوشته‌ها

خوابگاه‌نوشته‌ها

تا ۷ سال قبل برای من فقط یک "هم" معنی داشت و آن هم هم‌وطن بود! می‌فهمیدم که در غربت چقدر وطن می‌تواند بشود نقطه‌ی مشترک و پیدا کردن یک هم‌وطن چقدر می‌تواند لذت‌بخش باشد! از وقتی خوابگاهی شدم، "هم"های جدیدی برایم معنا پیدا کرد!شاید برای کسی که زندگی خوابگاهی را تجربه نکرده باشد، "هم اتاقی" هیچ مفهومی نداشته باشد!می خواهم اینجا خاطرات "هم اتاقی" بودنم را بنویسم...

بایگانی
پیوندها

مملکت مریض

دوشنبه, ۱۰ شهریور ۱۳۹۳، ۰۱:۱۲ ب.ظ


خاک بر سر این مملکت کنن.

الهی بمیرین همه‌تون...

به خواهر عزیز سالم باحجاب من گیر می‌دین؟!!!! خواهر منو تو شهر غریب گرفتن بردن پلیس امنیت اخلاقی؟!!!! نه واقعا؟!!! عوضیا... ای خدااااااا نمی‌دونم چه فحشی بدم!؟!!!! خدا بکشتتون که دل خواهر منو تو شهر غریب لرزوندین... بمیرین الهی...بمیرین...

  • مهسا -

نظرات  (۵)

خدا نگذره ازشون که اینطور بی دلیل با روح و روان ادم بازی می کنن ..

 
پاسخ:
واقعاااااااااااااا
گردن اینا رو باید زد، چه وضعشه ؟ 
پاسخ:
با دست خودم باید خفه کنم یکی از اینارو تا آروم بگیرم...

متاسف شدم... امیدوارم خاطره اش از ذهن تو و خواهرت پاک بشه...

هفت تیر؟ من همیشه از آنجا رد میشم ولی ندیدم با کسی برخورد جدی بکنند!!! چقدر برخوردشون وحشیانه بوده....

پاسخ:
خیلی :(
ما هم هفته‌ی پیش هفت‌تیر بودیم دقیقا و هیچ خبری نبود. دیروز ولی... خواهرم می‌گفت یه خانومی دستش بچه‌ی شیرخوار بوده و با خوارهش بوده. بچه رو از دستش گرفتن دادن دست خواهر خانومه و خانومه رو بردن :|||||||| در این حد وحشی!
حس تحقیر شدنش خیلی بده :(

همون خواهرت که دانشگاه اصفهان مدرسه؟!؟!؟! وااااا............ :O

حتما خواهرت خوشگله! من چند سال پیش میدیدم انتظامات دانشگاه به خوشگل ها و خوش تیپ ها گیر میداد. حالا الکی ها... فقط چون توجه خودش بهش جلب شده بود!!!!!!!!!!!!!!!!

حتما خود خواهرت ناراحته شما دیگه عادی برخورد کنید تا زود یادش بره. واقعا تعجبم.... هر چی بیشتر رعایت کنی بیشتر....

پاسخ:
آره همون خواهرم...
برادرم هم همینو می‌گه. می‌گه تو دانشگاه صنعتی به یه دختری گیر داده بودن یم‌گفتن هیچ موردی نداری ولی خیلی تو چشمی :|| هرروز می‌بردنش حراست!!
آره وقتی زنگ یم‌زنه اصلا به روی خودم نمیارم ولی خیلیییییییی حرص خوردم. کلی گریه کردم از تصور اینکه تو شهر غریب بردنش جایی که نفهمیده حتی :((
آخه طنز ماجرا اینه که وقتی بردنش وزرا اونا گفتن نمی‌دونیم تورو چرا آوردن اینجا و تو موردی نداری ولی هرکی بیاد اینجا باید تعهد بده و بدون امضای تعهد کسی از این در بیرون نمی‌ره :|||
بیچاره خیلی بد گریه می‌کرد پشت تلفن :(
خواهر منو نمی‌شناسین که آخه...اینقدر مغروره...اصلا من گریه‌شو ندیده بودم تا حالا...

میفههمم الان چقدر نگران و عصبی هستی ولی آخه پلیس امنیت اخلاقی واسه چی؟؟؟

چه شهری از اصفهان تعصبی تر؟؟؟!!!!

خواهرت چند سالشه و چی شده؟؟؟

من که مدتیه ندیدم دیگه این بگیر و ببندها را. مگه هنوزم هست!

پاسخ:
آٰره :(
خواهرم ۳۳ سالشه. اومده بود تهران بره دکتر. بعد از دکتر هفت تیر بوده می‌خواسته بره یاس. به خدا خواهر من خیلی باحجابه! بعد یه زن وحشی اومده یهو جلوشو گرفته گفته مانتوت کوتاهه(مانتویی که باهاش می‌ره دانشگاه اصفهان به اون متعصبی و مشکلی هم نیست!!)بعد هم بهش گفتن اگه جیغ و داد راه نندازی و همکاری کنی کاریت نداریم. بعد سوار ماشین کردنش بردنش پلیس امنیت اخلاقی!!!! بعد اونجا آدما می‌گفتن که نمی‌فهمیم به تو چرا گیر دادن و تو مشکلی نداری. با این حال نمیشه! هرکی بیاد اینجا باید تعهد بده! به زور می‌گفتن امضا کن تعهدنامه رو. خواهرم هم گفته بود چی رو امضا کنم من آخه؟! بعد گفته بودن اگر امضا نکنی برات خیلی سنگین تموم می‌شه و ...
بیچاره فقط زنگ زده بود گریه می‌کرد مثل چی... خیلی ترسیده بود و شوکه شده بود...
هستن هنوز :( عید هم می‌خواستن به من گیر بدن چون مانتوم صورتی بود که فرار کردم...

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">