همشهری داستان
جمعه, ۲۵ اسفند ۱۳۹۱، ۰۹:۲۳ ب.ظ
هر روز سر می زدم به دکه روزنامه فروشی دم دانشکده و سراغ می گرفتم از همشهری داستان ویژه نامه نوروز.روزی که ویژه نامه آمد، از خوشحالی در پوست خودم نمی گنجیدم. اما تا آخرین روز در خوابگاه بودن پیش از عید، فرصتی برای خواندنش نداشتم.
این بود که به محضی که نشستم در اتوبوس تا آن جاده همیشگی تهران-اصفهان را طی کنم، همشهرید استانم را باز کردم و مشغول خواندن شدم.هنوز اتوبوس حرکت نکرده بود که من 12-13 صفحه اش را خوانده بودم...
یک نفس می بلعیدم صفحات این مجله محبوبم را تا آنکه تاریکی هوا دیگر مجالم نداد.من صفحات داستان را بلعیدم. عاشق آنم چون به من رویا هدیه می دهد و ذهن داستان پرداز مرا به پرواز در می آورد و شوق نوشتن را در من بیدار می کند.
هوا که تاریک شد، لپ تاپ را روشن کردم و سی دی همراه این شماره را گذاشتم و داستانهای صوتی را یکی پس از دیگری شنیدم. داستانی که با صدای خود نویسنده خوانده شود، نهایت رویا را به آدم هدیه می دهد!تو می توانی پاهات را روی هم بندازی ، چشمانت را ببندی و غرق خیالات شوی.
سفر این بار من همه اش با همشهری داستان گذشت...آن هم پس از مدتها دور بودن از مطالعه...هر مطلب را که شروع می کردم آرزو می کردم هرگز تمام نشود و مرا از خیالاتم جدا نکند. خواندن چند تا از مطالبش، ذهنم را شدید فعال کرد و پس از مدتها شور و شوق نوشتن را در بر من بر انگیخت. خواهم نوشت...
این بود که به محضی که نشستم در اتوبوس تا آن جاده همیشگی تهران-اصفهان را طی کنم، همشهرید استانم را باز کردم و مشغول خواندن شدم.هنوز اتوبوس حرکت نکرده بود که من 12-13 صفحه اش را خوانده بودم...
یک نفس می بلعیدم صفحات این مجله محبوبم را تا آنکه تاریکی هوا دیگر مجالم نداد.من صفحات داستان را بلعیدم. عاشق آنم چون به من رویا هدیه می دهد و ذهن داستان پرداز مرا به پرواز در می آورد و شوق نوشتن را در من بیدار می کند.
هوا که تاریک شد، لپ تاپ را روشن کردم و سی دی همراه این شماره را گذاشتم و داستانهای صوتی را یکی پس از دیگری شنیدم. داستانی که با صدای خود نویسنده خوانده شود، نهایت رویا را به آدم هدیه می دهد!تو می توانی پاهات را روی هم بندازی ، چشمانت را ببندی و غرق خیالات شوی.
سفر این بار من همه اش با همشهری داستان گذشت...آن هم پس از مدتها دور بودن از مطالعه...هر مطلب را که شروع می کردم آرزو می کردم هرگز تمام نشود و مرا از خیالاتم جدا نکند. خواندن چند تا از مطالبش، ذهنم را شدید فعال کرد و پس از مدتها شور و شوق نوشتن را در بر من بر انگیخت. خواهم نوشت...
- ۹۱/۱۲/۲۵