بای ذنب قتلت؟
نمیخواستم ببینم...نمیخواستم... چرا من باید لینک وبلاگی که نه خودش را میشناسم و نه نویسندهاش ر اباز کنم؟؟؟ چرا باید به اسم لطیف و نازنازی وبلاگ اعتماد کنم؟؟؟ چرا؟؟؟
نمیخواستم ببینم...نمیخواستم... نکنید با دل ما این کارو آخه...
چرا؟؟؟؟؟؟؟
یه عکس!! باز شد...جلوم...دیدمش! ظهر تو اخبار گفته بود. من گوشهامو گرفته بودم که نشنوم...که نشنوم! دنیااااااااااااااااااا بیاین نشنویم! اگر کاری برای اونا نمیکنیم اقلا بیاین نشنویمشون تا از فکرشون نابود نشیم...
یه عکس...شبیه عروسکی بود که وقتی بچه بودم عمهم از کیش آورده بودند. بهش میگفتند کیشالدوله! من ناراحت میشدم! دوست داشتم اسمش نازنین باشد! مواهاش فرفری بود! آنقدر باهاش بازی کرده بودم که کلهش کنده میشد! تا مامان بیاید کلهش را به تنش بچسباند یک عااااااااالمه گریه میکردم.
این عکس...عروسک بود...مگر نه؟؟؟ شما را به خدا... عروسک بود؟؟؟ به من بگید...خواهش میکنم... کاش نفهمیده بودم که عروسک نیست....کاش نفهمیده بودم که اون تن بی سر مال یک عروسک نیست...کاش...
شمارا به خدا...
انتشار این عکسها چیزی به نفرت ما به داعش و هر تروریست و کوفت و زهرمار دیگر اضافه نمیکند! فقط قسیالقلبمان میکند. نگذارید این عکسهارا...نگذارید...
- ۹۳/۰۵/۲۱